ماهرخماهرخ، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 29 روز سن داره
فردینفردین، تا این لحظه: 4 سال و 10 ماه و 15 روز سن داره
زمانی که خودم شروع کردم به نوشتن🌈زمانی که خودم شروع کردم به نوشتن🌈، تا این لحظه: 1 سال و 1 ماه و 11 روز سن داره
تولد شمار وبلاگم🌙✨️🦋تولد شمار وبلاگم🌙✨️🦋، تا این لحظه: 11 سال و 22 روز سن داره

Mahake man

🔗⛓️‍💥

ای زنبور طلایی نیش میزنی بلایی

امشب رفتیم مسجد از قضا زنبوری زیر لپ سمت چپ دخترک را نیش زد و هلاک شد گویا مجازات کارشان چنین تعیین شده ماهرخمان معترض شد که میخاره خاراندیم مجدد میسوزه گفتیم مبادا پشم شیشه در لباسش بوده که میسوزد وقتی زنبورک را در حال پرپر زدن دیدیم و جای نیش را یافتیم اصل قضیه را فهمیدیم و برای اولین بار زنبوری محبت خود را به فرزندمان نشان داد کمی ورم و هیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــچ و دردانه اینگونه برای پدر تعریف کرد بابا مشهد (مسجد)بودیم یه زنبور منو عسلی کرد اصرار دارد که عسلی شده     پ ن: گاهی ببچه ها و حتی ادم بزرگا به نیش زنبور حساسیت دارن حتی گاه...
20 بهمن 1393

شعرای ماهرخی

شعر های مورد علاقه ی ماهدختم که از نوزادی واسش میخوندم جم جمک برگ خزون، دخترم ماهرخ خاتون، گیس داره قد کمون،‌ از کمون بلندتره، از شبق مشکی تر، گیس اون شونه می خواد، شونه فیروزه میخواد، حمام سی روزه میخواد، هاجستم و واجستم، تو حوض نقره جستم، نقره نمکدونم شد،‌ مامانی به قربونم شد! این متل یه نمه تحریف کردم خ خ خ خ ****************************************** دختر دارم انار و به ! چادر زده کنار ده، به کس کسونش نمی دم، به همه کسونش نمی دم، به راه دورش نمی دم، به مرد پیرش نمی دم، به بی سوادش نمی دم، به کسی می دم که کس باشه، بنده قباش اطلس باشه،  ...
20 بهمن 1393

بازی 87

میریم سراغ بازی های بی دست و یه دست و نبوووووووووووووووود کارتهای دید اموز و گستره ی دید چشمان قلمبه مان میچینیم در سطر و ستون هایی منظم،نامنظمش هم بماند برای روزهای آتی دخترمان خوووووووووووووووووووب که چهار چشمی کارتها را ورانداز کرد چشمان قلمبه اش را میبندیم و جای دو کارت را عوض میکنیم حال دردانه ی یک دستمان که فشار دست شکسته بر مخش سنگینی دارد باید کارتهای جابجا شده را نام برد     در این جا جای بز و کبوتر عوض شده تعداد را بالا میبریم و هر مرحله شرایط را سخت تر میکنیم این بازی غو,,,,,,,,,,,ل ندارد? رنگ و قلم و سنگهای نازک تر از چیپس و دختر پر ذوق یک دست ...
20 بهمن 1393

یک فنجان زندگی

  از آبها به بعد روزي كه دانش لب آب زندگي مي كرد، انسان در تنبلي لطيف يك مرتع با فلسفه هاي لاجوردي خوش بود. در سمت پرنده فكر مي كرد. با نبض درخت ، نبض او مي زد. مغلوب شرايط شقايق بود. مفهوم درشت شط در قعر كلام او تلاطم داشت. انسان در متن عناصر مي خوابيد. نزديك طلوع ترس، بيدار مي شد. اما گاهي آواز غريب رشد در مفصل ترد لذت مي پيچيد. زانوي عروج خاكي مي شد. آن وقت انگشت تكامل در هندسه دقيق اندوه تنها مي ماند.     ...
20 بهمن 1393

یه پنجشنبه شب متفاوت

دیروزمان خوب گذشت و خوب(منتهای خبر بدی که شنیدیم که شکر خدا بر این باورم انهم بخیر گذشت همچون شب ما) شب شد و شبش به سختی گذشت دخترم غرق کودکانه هایش قهقهه های بی انتهایش زمین خورد و کمی ابراز ناراحتی کرد از آنجا که دختر ما با زمین خوردن و اتفاقات شبیه که برای بچه ها پیش می آید گریه ی چندانی نمیکند بگمانمان اتفاق مهمی نیست و حالا میخواهد کمی خود را لوس کند با این بهانه گیری های اندکش تا اینکه سر و کله ی ورم گرد و قلمبه ای زیر پوست آرنج پیدا  شد راهی اورژانس شدیم و ... عکس قبل از ویزیت دستانی که به واسطه لاک زدن اصرار به تکان دادنش توسط دختر غمگینم داشتیم بعد از ویزیت و قبل از شروع گچ ...
20 بهمن 1393

تولد سه سالگی نوبر تولدهای ماهک من

تولدی داشتیم معرکه   معرکه بودنش را نمیدانم اما از چند جهت فوق العاده بود شرحش را در ادامه مطلب داریم نمیدانیم نامش را میتوان جشن تولد نامید یا نه راستش دخترمان هم بقول خودش "گیج" شده بود این آخرین سالیست که تولد دردانه مان قبل از محرم و صفر است تا چند سال بعد نمیتوانیم مهمانی خاص داشته باشیم اما ... اولین سالیست که تولد دخترم با روزی مبارک مصادف شد((روز عید بزرگان، عید امام شیعیان، عید غدیر خم))  بر آن شدیم مراسمی در خور این روز را برگزار کنیم متفاوت از دیگر سالها ! تنها چیزی که بفکرمان رسیددعوت از کودکان بی سرپرست بودند اما به اندیش...
20 بهمن 1393

یه روز و دو مناسبت

و امسال بهترین سال و بهترین سالروز تولد ماهک من اتفاقی که کمتر پیش میاد روز تولد تنها دخترم مصادف شده با گل عید شیعیان عید غدیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــر داریم و تولد دخـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــترم امروز تک پیک روزای منه به همه و بیشتر به خودم و بابای خونه و دخترم تبریک میگم مــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــن خیلی خوشحالم همه شاد باشید ...
20 بهمن 1393

تو بخند

چيست در بازی آن ابر سپيد؟         تو بخند! من فدای تو به جای همه گلها تو بخند     به جای همه گلها تو بخند                 همه می پرسند چيست در زمزمه مبهم آب؟ چيست در همهمه دلکش برگ؟ چيست در بازی آن ابر سپيد؟ روی اين آبی ارام بلند که تو را می برد اينگونه به ژرفای خيال؟  چيست در خلوت خاموش کبوترها؟ چيست در کوشش بی حاصل موج؟ چيست در خنده جام که تو چندين ساعت مات و مبهوت به آن می نگری!؟ نه به اين خلوت خاموش ک...
20 بهمن 1393

بازی 82

 بمناسبت روز آتشنشان جشنی برگزار شد و ما هم شریک شادی بابای خونه و دوستانش شدیم   بابا، دوست خوبای بابا روزتون مبارک همیشه سلامت باشین   مسابقه طناب کشی و اولین تجربه شرکت  ماهرخ تو مسابقات گروهی و گرفتن جایزه بود  نقاشی با جایزه ها دفترـمدادرنگی ـ راکت و توپ تنیش رفتیم کنار استخر های کم اب (کم شده قبلا خیلی پر بود بهله :(  ) تماشای ماهی های بزرگ ،مار آبی،غاز و بهترین قسمت انداختن سنگ تو آب و بقول ماهرخ:شاللللللاپ بمناسبت روز آتشنشان مسابقه ی بادبادکهای دست ساز را ترتیب داده بودن ما هم شرکت کردیم و ساخ...
7 مهر 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به Mahake man می باشد