ماهرخماهرخ، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 17 روز سن داره
فردینفردین، تا این لحظه: 4 سال و 10 ماه و 3 روز سن داره
زمانی که خودم شروع کردم به نوشتن🌈زمانی که خودم شروع کردم به نوشتن🌈، تا این لحظه: 1 سال و 30 روز سن داره
تولد شمار وبلاگم🌙✨️🦋تولد شمار وبلاگم🌙✨️🦋، تا این لحظه: 11 سال و 10 روز سن داره

Mahake man

🔗⛓️‍💥

نرم نرمک بهار

نارون به باد گفت: ای دم تو گرم آمدی که بر تنم کنی آن حریر نرم با تو هر نفس بهار می دمد به پیکرم آمدی، خوش آمدی بیا با تو می شود بهار باورم باد رقص کرد گِرد نارون سربسر پر از جوانه شد باغ خنده کرد و گل دمید نارون بهار را نشانه شد  پروین  اعتمادی ...
25 اسفند 1393

شعرای ماهرخی

شعر های مورد علاقه ی ماهدختم که از نوزادی واسش میخوندم جم جمک برگ خزون، دخترم ماهرخ خاتون، گیس داره قد کمون،‌ از کمون بلندتره، از شبق مشکی تر، گیس اون شونه می خواد، شونه فیروزه میخواد، حمام سی روزه میخواد، هاجستم و واجستم، تو حوض نقره جستم، نقره نمکدونم شد،‌ مامانی به قربونم شد! این متل یه نمه تحریف کردم خ خ خ خ ****************************************** دختر دارم انار و به ! چادر زده کنار ده، به کس کسونش نمی دم، به همه کسونش نمی دم، به راه دورش نمی دم، به مرد پیرش نمی دم، به بی سوادش نمی دم، به کسی می دم که کس باشه، بنده قباش اطلس باشه،  ...
20 بهمن 1393

تو بخند

چيست در بازی آن ابر سپيد؟         تو بخند! من فدای تو به جای همه گلها تو بخند     به جای همه گلها تو بخند                 همه می پرسند چيست در زمزمه مبهم آب؟ چيست در همهمه دلکش برگ؟ چيست در بازی آن ابر سپيد؟ روی اين آبی ارام بلند که تو را می برد اينگونه به ژرفای خيال؟  چيست در خلوت خاموش کبوترها؟ چيست در کوشش بی حاصل موج؟ چيست در خنده جام که تو چندين ساعت مات و مبهوت به آن می نگری!؟ نه به اين خلوت خاموش ک...
20 بهمن 1393

بازی 82

 بمناسبت روز آتشنشان جشنی برگزار شد و ما هم شریک شادی بابای خونه و دوستانش شدیم   بابا، دوست خوبای بابا روزتون مبارک همیشه سلامت باشین   مسابقه طناب کشی و اولین تجربه شرکت  ماهرخ تو مسابقات گروهی و گرفتن جایزه بود  نقاشی با جایزه ها دفترـمدادرنگی ـ راکت و توپ تنیش رفتیم کنار استخر های کم اب (کم شده قبلا خیلی پر بود بهله :(  ) تماشای ماهی های بزرگ ،مار آبی،غاز و بهترین قسمت انداختن سنگ تو آب و بقول ماهرخ:شاللللللاپ بمناسبت روز آتشنشان مسابقه ی بادبادکهای دست ساز را ترتیب داده بودن ما هم شرکت کردیم و ساخ...
7 مهر 1393

مردمان گر یکدگر را می درند گرگهاشان رهنما و رهبرند

  نمیدونم چرا ولی فک میکنم این زمونه این سالای اخیر همه ر بفکر وا میداره که چی شده؟ چه بلایی سر مردم اومده؟ همه یه جوری شدن یا ما بزرگ شدیم فک میکنیم همه یه جوری شدن از اول همه همینجوری بودن ما بچه بودیم نمیفهمیدیم یه شب داریوش تو یه برنامه با این شعر صحبتش شروع کرد خیلی جالب بود برام میزارم همه بخونین اما قول بدین مود فیلسوفی بخودتون نگیرین و مث من کلی فک نکنین که ادم با فک کردن به احوالات این روزا دیوانه که نه؛روااااااااااااااااانی میشه   خدایا تو نسل بچه های ما گرگی نباشه دنیا اینجوری نباشه آدماش بهتر باشن   گفت دانايي که: گرگي خيره ...
16 مرداد 1393

بخواب آروم

  لالا لالايي لالا لالايي لالايي لالايي لا لا يي ببار اي نم نم باران ببار اي نم نم باران زمين خشک را تر کن سرود زندگي سر کن دلم تنگه دلم تنگه سرود زندگي سر کن دلم تنگه دلم تنگه بخواب بخواب اي دختر نازم به روي سينه ي بازم که همچون سينه ي سازم همش سنگه همش سنگه که همچون سينه ي سازم همش سنگه همش سنگه لالا لالا لايي لالا لالا لايي لالايي لالايي لا لا يي لالايي کن مرغک من دنيا فسانه ست لالايي کن مرغک من دنيا فسانه ست هر ناله ي شبگير اين گيتار محزون اشک هزاران مرغک بي آشيانه ست هر ناله ي شبگير اين گيتار محزون اشک هزاران مرغک بي آشيانه ست ببار اي نم نم باران ببار اي نم نم با...
27 تير 1393

[عنوان ندارد]

 کودکی بازی شیرینی بود کودکی سیبی بود بر سر شاخه احساس وجود کودکی سرخ گلی بود در آن سوی بهار کودکی بوته سرسبزی بود رسته در باغچه رویاها کودکی خواندن شیوای قناری ها بود کودکی چلچله ای بود پر از شوق سفر کودکی شیطنت ماهی سرخی بود در حوض حیات  کودکی بوسه نوشینی بود که من از لب های شیدایی دزدیدم کودکی خوشه انگوری بود که من از تاک رفاقت چیدم  کودکی حرف قشنگی بود در جمله عمر کودکی بیت لطیفی بود در شعر امید کودکی نغمه زیبای شکوفایی بود کودکی پاکی سرچشمه بیداری بود کودکی بازی پروانه دل بود در آبی عطش ...
10 آذر 1392

شعر۲

تولد تولد تولدت مبارک   بیا شم آر فو کن تا صد سال زننه باشی ************** توی ده شلممو حسنی نگو بلا بگو تممل تمملا بگو موی بلن رو سیا ناخون دیراس هاو هاو هاو نه فیلفیلی نه گیلگیلی تننا روی سه پایه نیشسته تو سایه باباش میگه حسنی میای بدیم خمممممووو؟ سرت میخوای ایصلا کنی؟ *************** وقتایی که من خسته یا عصبانی هستم همه چی ارووومه همه چی اروووووومه ***************** بعر از نسترن هیچی دیگه برام نگووووو  هیچی دیگه برام نگووووو    ...
8 آذر 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به Mahake man می باشد