ماهرخماهرخ، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 17 روز سن داره
فردینفردین، تا این لحظه: 4 سال و 10 ماه و 3 روز سن داره
زمانی که خودم شروع کردم به نوشتن🌈زمانی که خودم شروع کردم به نوشتن🌈، تا این لحظه: 1 سال و 30 روز سن داره
تولد شمار وبلاگم🌙✨️🦋تولد شمار وبلاگم🌙✨️🦋، تا این لحظه: 11 سال و 10 روز سن داره

Mahake man

🔗⛓️‍💥

اینجا همه چی درهمه

سلام بعد از چند ماه نبودیم اما مشغول بودیم بر ما ببخشید چند سالیست عهدی داریم با خود عهدی سبز و مانا با گروهی همیشگی هر سال روز درختکاری را ثبت میکنیم بر ریشه های جاندار باشد که روزگاری سایه شود بر تنی خسته و خوشحالیم از حضور ماهدختمان در این مراسم سالی خوش برای همه ارزومندیم همه سالتان خوش و خرم عید 96 را مهمان تهران بودیم سال تحویل دریاچه خلیج فارس چیتگر بودیم و کلی هیجان در کنار ارامش و مرغ های دریایی بسیار گرسنه   روز اول عید ما بودیم و باغ وحش وپارک ارم عالی بود دیدن حیوانات و هیجان بازی در شهربازی پارم ژوراسیک تهران از دیگر زیبایی هاییت که دیدنش خالی از لطف نی...
16 تير 1396

مهر با مهر تو

روزهای طلایی من اغاز شدند با شوق اول مهر تو و تا 22 روز من میتازم در این جشن رنگی تا روز میلاد تو   پ ن:بمناسبت این 22 روز طلایی کودکان خیریه حضرت مریم را میزبان شدیم در کافه جوین شهرمان و شادی بودن دخترمان را با انها سهیم شدیم به شکرانه بودن و عهد هر ساله پ ن 2:تولد ماهرخ مان امسال عاشورا تاسوعاست پس به پیشواز رفتیم ...
9 مهر 1395

چهار سال با تو

به اندازه ی هر ثانیه بودنت مادری را بدهکارم این دوران طلایی را بر من طولانی تر کن میخواهم تا می شود بدهکارت شوم مادری را بدهکارم ،که این مقدس را بجا نیاوردم بر من ببخش هر گره ابرو را،هر انگشت اشاره و بیدااااد گری اژدهای درونم را که تو را چون هر معصوم مطهری رنجاندم این چهار سال را بدهکار توام ،باش تا آخر عمرم را بدهکارت باشم این دین را بر خود دوست دارم سنگینی اش شانه ام را می اندازد اما بودنت مرا محکم میسازد باش و بودنت ، دوران طلایی عمر را بر من هموار می سازد تو! جوانی منی،آنچه از کف من میرود و در تو بیدار می شود تو اینه ی جادویی من هستی چشمان تو آینه ی جادویی من هستند جوانم میکنی ،هر صبح که خود...
22 مهر 1394

بدون عنوان

نوشتنمان نمی آید چرایی اش را نمی دانم فقط میدانم نمی آید آنقدرم نویسندگی ندارم که فی البداهه بنویسم فقط یک خبر با یک ماه تاخیر کلاس زبان دخترمان را عوض  کردیم مادر دختری کلاس میرویم من،ماهرخم و نیمکت کلاس این خبر را گذاشته بودم برای روز مبادایی که نوشتنمان نمی اید و رسید آن روز همیشه بر قرار باشید ...
20 بهمن 1393

عقیقه فرزند +متن فوق العاده جالب

دخترمان را عقیقه کردیم     رسول خدا(ص) در این باره می فرماید: «اذا کان یوم سابعه فاذبح فیه کبشا؛ در روز هفتم برای نوزاد گوسفندی ذبح کن!»(2) همچنین امام صادق(ع) فرموده: «سلامتی هر نوزادی در گرو قربانی کردن گوسفندی است که برای او معین شود و از طرفش عقیقه گردد».(3) امام صادق(ع) در جای دیگری فرمودند: «پیامبر(ص) برای حسن و حسین(ع) در روز هفتم تولدشان عقیقه و دعا کرد و گفت: خدایا! استخوان های این گوسفند به جای استخوان های آنان و گوشت او به جای گوشت آنان و خون آن به جای خون آنان و موی آن به جای موی آنان».(4) همچنین حضرت ابوطالب(ع) نیز در روز هفتم تولد پیامبر(ص) برای ایشان عقیقه کرد.(5...
20 بهمن 1393

زنده باد ازادی

دستان اسیر دخترک را آزاد کردیم خودٍ خودمان او گله ای نداشت اما بر ما سخت میگذشت 20 روز دستی گچی و سنگین،20 شب خواب سخت ازادش کردیم همچون پروانه از پیله و شادی کرد البته کمی ترس بر چهره داشت ،شاید بگمانش بجای دست ،چوب قرار است ببیند و این هم نتیجه 20 روز استراحت و ضعف،حتما متوجه ضعف در دست چپ می شوید     ...
20 بهمن 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به Mahake man می باشد