روز من
پاره پاره به تنوع روح نفس را در پی هر قفس رازی نشست پیراهن های سوخته از نفس ها برزخی شدند بر گهواره ی قفس ها ... فصل حقیقت به دامان شریعت تازه شد با تولد... سازه پر اوازه شد ... حدیثی خاموش از چرخه ی این غوغا شکست بنده از ترس ... به غوغا دل بست! ... دنیا ... این صیاد تازه نفس در کمین غوغای بنده نشست بنده چون صیدی به صدباره... به این چرخه شکست... فریبا مطاعی دنگ دنگ دنگ ساعت گیج زمان این چه سرعتی ست از تو آرام بگیر جان من!...