بازی 82
بمناسبت روز آتشنشان جشنی برگزار شد و ما هم شریک شادی بابای خونه و دوستانش شدیم
بابا، دوست خوبای بابا روزتون مبارک همیشه سلامت باشین
مسابقه طناب کشی و اولین تجربه شرکت ماهرخ تو مسابقات گروهی و گرفتن جایزه بود
نقاشی با جایزه ها دفترـمدادرنگی ـ راکت و توپ تنیش
رفتیم کنار استخر های کم اب (کم شده قبلا خیلی پر بود بهله :( )
تماشای ماهی های بزرگ ،مار آبی،غاز
و بهترین قسمت انداختن سنگ تو آب و بقول ماهرخ:شاللللللاپ
بمناسبت روز آتشنشان مسابقه ی بادبادکهای دست ساز را ترتیب داده بودن ما هم شرکت کردیم و ساختیم
گرچه بدلیل فقر باد مسابقه برگزار نشد
اما بادبادکش را بیادگار نگه میداریم
اولین بادبادک بابا، مامان ساز دخترم
بابای خونه اسکلت کار ساختن
بکمک دختر خونه(قیافه ی دختر خونه بعد از چاپ با سیب زمینی "مربوط به کلاسهای گروه سفیران سبز")
قبل از نصب جیگول بازی ها با جیگولی ها بازی کردیم
فوت کردن روبانهای حریر
ماهرخ جلوی اینه نشست و منم روبانای تیکه شده ر روی سرش میریختم دخترک بخیال خودش عروس بود و کیفی میکرد
قسمت چسب کاری و جیگول بازیامون که تموم شد کف دستای دخترمون پر چسب مایع راضی کردیم (از اون سفیداش ) و دستا رو هم
بعد از خشک شدن چسبا و کـــــــــــــــــــــــــــــــش اومدن و لذت یدونه ی خونه
وقتی دستش پر چسب میشد میگف یخ کردم
اینم ماهرخ و بادبادک اسمون ندیده
این حیوانات ماهرخ برش زده ما به چوب بستیمش
و قصه ها از من و ماهرخ، شد داستان یکی از روزاشون