ماهرخماهرخ، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 9 روز سن داره
فردینفردین، تا این لحظه: 4 سال و 10 ماه و 26 روز سن داره
زمانی که خودم شروع کردم به نوشتن🌈زمانی که خودم شروع کردم به نوشتن🌈، تا این لحظه: 1 سال و 1 ماه و 22 روز سن داره
تولد شمار وبلاگم🌙✨️🦋تولد شمار وبلاگم🌙✨️🦋، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 2 روز سن داره

Mahake man

🔗⛓️‍💥

یه روز خوب

ماهرخ به روایت تصویر زیر سقف آسمان لایزال و آبی و دیواره هایی از جنس کوهستان یک بغل هوای تازه   فوت میکنیم به ثانیه هایی که به شادی گذشت به امید شاد بودن تمام ثانیه ها... نگاهی به جنگ میان سنگ و آب     با تو من " از گل بهار تازه رو ترم " و تو تنها دلیل هستی شکر و هر لحظه هزاران بار شکر ...
10 ارديبهشت 1393

شاهکار قرن

  دیشب اومدی بدو بدو که مامان جیش .... بعدترم پریدی تو اتاق من :| دیوار اتاق :( ماهرخ ;) روح پیکاسو :)))) می می نی :* ماهرخ چی کشیدی مامان؟ کیک کیشیدم تبلد دوسالمه هیچی دیگه موندم من این کتاب می می نی گل میکشه یا نی نی چه نقشی داشت؟ اینقد خوندم واست اینم میزاریم جز اولین های طراحی رو دیوار گر چه سابقت درخشان اما این  میزارم جز اولینها خیلی خندیدیم       ...
4 ارديبهشت 1393

[عنوان ندارد]

روزها بسختی میگذرد   هوای سرد و خشک ریز شهرمان ویروسهای عجیب و غریب که در سینه و جان دخترک لانه ساختند کنگر خورده لنگر انداختند جان به جانشان کنیم از زالو بدتر چسبیدند و گوشت دخترک را میخورند خودمان هم با سرماخوردگی دست و پنجه نرم میکنیم دخترم با حال خراب مشتاق اموزش زبان دوم و ادامه بازی هاس طوری که وسط بازی چشمانش سنگین میشود عزیییییزم با این حال یه بیسکوییت برداشتی از محصولات chica قربونش !!!شنیدم که میگی cat cat دستت گذاشتی روی chi و میگی cat منظورت ca اخر chica بود عاشقتم دختر ژولیده ی بیحال و خستم ...
17 دی 1392

تولد خاله ی کوچک

دیشب تولد خواهر کوچیکه بود   یه دونه خواهر وااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای بچه ها ترکوندن البته خواهر نازدونه ی ما شب کریسمس دنیا اومده اما چند سال بخاطر مناسبتای مختلف تولدش جابجا میشه   تولدت مبارک خواهر زمستونی       همیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــشه بخندین بعد از فوت شمع همه پراکنده شدن و رفتن سراغ بازی و شکمو دختر ما هم, این طور بجون کیک افتاد ...
4 دی 1392

اخرینهای پاییز

  خدایی خدایی ااااااا چه لذتی داشت وقتی از ادمها (دوستانی که بسیار دوست داشتنی هستند) دل کندم و خواستم صدای گوسفندها ر گوش کنم و از خدا و طبیعتش لذت ببرم و دو صد چندان کم است لذت وقتی این صحنه را دیدم و خواستم ثبت شود که پایدار باشید انشاالله همیشه و خود حسودم که نشد طاقت و صبوری چیره بر این حس . . نشستیم و چشم بستیم روزنه ی گوش را باز تر کردیم و عجب صدای استریو و سه بعدی داشت زنگوله ی گوسفندان یکک گله بزرگ و چه لذتی بردیم در جوار دخترک اخ الاغ خوب و نازنین سر در هوا سم بر زمین چه قشنگ میخونه دخترک این شعر ر   ...
24 آذر 1392

چه طولانی نبودن

سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام   سلامی به اندازه ی ده روز که بر من ۱۰ سال گذشت بر منی که هر بار دوست میداشتم ثبت کنم اما راه بر من بسته بود و چه بسیار از کودکم گم شد در پسکوچه ی خاطراتم بسیار شیرین زبانی ها خیالات زیبا و جمله های عجیب و غریب که دهانمان باز می ماند و گوشمان گیج از این وروجک که هاااااااااااااااااااااااااااااااااا!؟ مروری چند بر این ۱۰ روز نبودن: بخدا عذاب وجدانمان قلمبه میشود اگر ننویسیم!!!! از تهران برگشتیم دخترک بسیار در تنهایی با دوستان خیالی که همان کودکان اطرافمان هستند بازی میکند مدام لیست خرید از ما میگیرد و از بقالی خیالاتش خرید ...
24 آذر 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به Mahake man می باشد