دور میکنیم صفحه ی روزگار را
با پای برهنه میزنم به دل داستان تو داستانی که قهرمانش تویی و خواننده اش من می خوانمت تا برسم به بودن و تو را بو میکشم که بیابم راه را راه را گم کرده ام در هیایوی گیسوانت ارامم کن ارام جاااان که چنگی شدم بر زلف تو مروری به اردوهای پیش دبستانی یک کارگاههای کثیف کاری ارد و ذغال خودمون من و تو و بابایی و باز هم تووووو ...