ماهرخماهرخ، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 29 روز سن داره
فردینفردین، تا این لحظه: 4 سال و 10 ماه و 15 روز سن داره
زمانی که خودم شروع کردم به نوشتن🌈زمانی که خودم شروع کردم به نوشتن🌈، تا این لحظه: 1 سال و 1 ماه و 11 روز سن داره
تولد شمار وبلاگم🌙✨️🦋تولد شمار وبلاگم🌙✨️🦋، تا این لحظه: 11 سال و 22 روز سن داره

Mahake man

🔗⛓️‍💥

یار مهربان1

  دوستان عزیزی از من خواستند لیست کتابهای ماهرخ ر اینجا بزارم   الوعده وفا امیدوارم مفید باشه       این کتابهای جلد سخت واسه قبل از یک سالگی تا ۱۸ ماهگی دوست داشت عکساش با دقت نگاه میکرد و از خوندن شعراش لذت میبرد هنوز هم مناسب و خوب هستن کتابای می می نی وقتی ۲ ساله شد واسش خریدم عاشقشونه بخصوص می می نی تولد و مهمونی ماهرخ کلا به کیک وو شمع و مقوله تولد و عروسی علاقه خاصی داره حیوانات بامزه سبک و راحت با تصویرگری فوق العاده زیبا قصه برای دوساله ها تنها کتاب قصه ی کوتاهی بود که پیدا کردم واسه سنین بالاتر هم داشت کتابخانه شازده کوچول...
5 مهر 1393

بازی81

امشب بعد از پارک یه مسیر کوتاه پیاده اومدیم با دردونم   چونان اب بر سرم یخ زد که تا مغز استخونم ترکید همیشه پیاده روی های ۵دقیقه ای واسه من و ماهرخم ۲۵ دقیقه طول میکشه به زمین و آسمون و ماه و مهتاب،نقاشی های رو دیوار،ویترین مغازه ها، تا بند کفش مردم کار داریم واللا بخدا در ادامه ی ماجراجوییمون سایه بازی شروع کردیم درمورد سایه ها، شکل سایه ی هر چیز و اندازه و رابطه سایه با نورو... صحبت کردیم البته وسطاش خاک بازی ر هم دریابین داشتم در مورد اندازه سایه خودم و ماهرخ باهاش حرف میزدم خواستم بفهمه که سایه من بلند تره وقتی هردو کنار هم هستیم امااگه بره جلوتر از من سایش از من بلندتر میشه ا...
29 شهريور 1393

یه باغ سادگی

یه جمعه خوب دیگه مهمون هوای پاک شدیم   صبحی تازه ،نفسی عمیق زرشک وحشی ترش (بقول دخترم:گوشواره) بفرمایید آلو یه عکس،یه خاطره،سهم من از لبخند تو با قابی از کوههای بلند،پس زمینه ی سبز دره ،ابی بی منت آسمان سایه تو،تک خوشه ی زندگی من ،کنار سنگ سخت چه لطیف نازش میکنی    بهار آغوش باز مترسک عرق شرم بر پیشانی دهقان نشاند تمام زمستان فراموشش کرده بود     این دوست داشتن است این همان حس قشنگی ست که دلم میخواهد او درون دل من جای باز کرده است کود...
29 شهريور 1393

کوهنوردی

جمعه خوبی بود خیلی خوب اول ترش بخاطر صبح زودی که مهمان هوای پاک بودیم دوم ترش بخاطر صبحانه ای که کنار رود خوردیم و مهمان صدای آب بودیم سوم تر بخاطر سنگهایی که سایه بر ما ساختن و کوه هایی با دیواره هایی بلند و رودی زلال که صدایش همان آرامش هوای پاک صبح را داشت ماهرخ و ثمین کوچکمان پای بر آب انداختن گرما را از خود دور ساختن شادی را بر ما روان ارامشی که از ابی اسمان گرفتم کمتر از ارامشی بود که از لبخندت میگیرم من با تبسمت از آبی آسمان هم بالاتر میروم بالا تر از ابرها ...     امید دارم استقامتت در روزهایی که در پیش داری از کوهای بلند بیشتر باشد ارامشی برایت ارزو دارم ابی تر ...
9 شهريور 1393

اولین امتحان

وااااااااااااااااااااااااااااای که اگه نوبل به من میدادن اینقدر ذوق م.ر.گ نمیشدم   واللا ماهرخ کوچکترین عضو کلاس امروز تو رده بالای ۴ سال امتحان داد و به به رفتیم ترم ۲ دردونه نمیدونست امتحان یعنی چی و غافلگیر هم شدیم اما وقتی کتابای ترم ۲ ر بعنوان جایزه بهش دادیم جواب سوالا ر داد به به خیلی دوست داره و ما هم دوست داریم   امیدوارم تو همه ی امتحانات زندگی موفق باشی ...
16 مرداد 1393

مادری دختری

واسه اولین بار با دخترمون با گروهی از دوستان پاک تر از هوای کوه، زلال تر از آب چشمه و خروشان تر از ابشار رفتیم کوه بدون بابای خونه   کوله انداختیم و یه تلپ نوردی منتهای یه پیاده روی کوچولو روز خوب تر از خوبمون ر شروع کردیم با کلی آب بازی، آتیش بازی و درگیری با سنگ   و خوابی شیرین وسط زلالی ابشار و سبزای درختان بلند و قلوه  سنگهای صیقلی که از جنگ آب خسته به کناری افتاده بودن و اب از سر کمبود نیرو کلی عقب نشینی کرده بود و سنگ و خاک پیروز بستری برای ارام گرفتن ما اماده کرده و خوابی شیرین بر فرزندمان مهیا ساختن  پ.و عزیز دل مادر یکی از خانمهای دوست ر  این طور صدا زد:   ...
16 مرداد 1393

[عنوان ندارد]

یه کاری کردم   همه ی احساسم بمن میگن اشتباه کردم هر روز بخصوص عصرای روزای فرد با خودم میجنگم عذاب وجدان مثل یه فرش سه در چهار تو دلم پهن شده دردونم میفرستم کلاس زبان قرار بود هرازگاهی بزارم مهد ساعتی فک کردم خوب کلاس زبان بهتره اما از نشستنش روی صندلی نگرانم از آموزش مستقیم بردیم و میبریم امید به خدا امیدوارم تاثیر منفی نداشته باشه این اولین کلاس رسمی دردونس و خیلی دوست داره بعد از جلسه اول که کتاب نداشت و خیلی ناراحت بود  کتاب گرفتم و اومدیم خونه با همه ی خستگی تو خواب رنگ میکرد همون بخش جلسه اول ...
29 خرداد 1393

گردش علمی (ضمیمه بازی ها)

  بعد از نهار به سرعت برق واسه یه عصرونه و جای شما خالی ،چایی آتیشی رفتیم بیرون(بوژان) وقتی میریم بیرون هدف فقط آموزش غیر مستقیم اما نمیدونم چی میشه که من گاهی دخالت میکنم و از ماهرخ میخوام با دقت بیشتری نگاه کنه، لمس کنه و بیشتر از حواس پنحگانه ش استفاده کنه حیفم میاد از این همه راهی که میریم از از روزای طلایی زیر ۳ سال(این چه کرمولکی ه که افتاده به جون مامانای امروز والللللللا)     اول برنامه پا گذاشتی به خنکای آب و آتیش هیجان برنامه ر به آب سپردی وقتی دیدی زیادی گرما از دست دادی و با فقدان گرما مواجه شدی اومدی سمت آتیش چوب به آتیش انداختی و شعله کشیدنش  شادت میکرد ...
18 خرداد 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به Mahake man می باشد