ماهرخماهرخ، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 17 روز سن داره
فردینفردین، تا این لحظه: 4 سال و 10 ماه و 3 روز سن داره
زمانی که خودم شروع کردم به نوشتن🌈زمانی که خودم شروع کردم به نوشتن🌈، تا این لحظه: 1 سال و 30 روز سن داره
تولد شمار وبلاگم🌙✨️🦋تولد شمار وبلاگم🌙✨️🦋، تا این لحظه: 11 سال و 10 روز سن داره

Mahake man

🔗⛓️‍💥

بازی88

امروز روز خوبيست. ميدانم. تو باشي ومن باشم ... از اين بهتر نميشود.     اولش را با ساز کمانچه داریم ماهرخ:می خوام آهنگ دیم دیم دیدیم دییییم بزنم کتابی در مورد سازهای ایرانی و بین المللی دارم به ماهرخم میدم که ببینه و بشناسه ************************ فصل زعفرون و نیشابور ما هم تولید چشم گیری از این محصول داره این روزا خیلی از خونه ها با عطر ملایم و رنگ بنفشش که روح ر نوازش میده بساط گلای  زعفرون دارن جنس ملایم برگهای گل زعفرون خیلی دلچسبه حتی واسه ما بزرگترا دخترک کلی دوست داشت **************************** از وقتی دست بگردن دخترک آویزون شده کار با مداد و دفتر کمتر شد...
20 بهمن 1393

بازی78

۸ گزینه روی میز گذاشتیم از انواع و اقسام مختلفش یه دور مرور کردیم و یواشکی یکیش کش رفتیم و دخترکمان گزینه مفقود را  نام برد و ما ر ذوق ...کرد   با کارتهای مصور هم این کار را انجام دادیم تا ۱۲ کارت را درست جواب میداد اما ۱۵ تایش را نتوانست درس اول ترم دوم زبان درمورد اب و هوا بود بارانی برفی و افتابی هر سه حالت را با نهایت تلاش و اوج زیبایی بر مقوا پیاده کردیم پسندشان نشد اینچنین فصل زمستان را ساختیم با ادم برفی و اکریلهای نقره ای داخل شیشه شیشه را که فوت میکند اکریلها بمانند برف پخش هوا میشود و سر و صورت دخترک براق میشود  ...
27 مرداد 1393

بازی 71

از وقتی اون فرش عذاب تو دلم پهن شده با خودم درگیرم و درگیر سعی میکنم جبران کنم با دخترم بیشتر وقت بگذرونم و مکالمات هر جلسه ر در قالب بازی تکرار کنم قهرمانای کتاب دو تا خرس هستن ما هم متوسل شدیم به عروسکای خرسی ماهرخ . . . بگذریم امروز مهمانی داشتیم که از روی ساعت هر ۳۰ ثانیه الارمش فریاد بازی سر میداد خدایش خیر دهد یکم مشغول شدیم با هرچی که در دسترسمون بود یه مسیر ساختیم و سی دی مکالمه دخترمون پخش کردیم خرسا تو بغل و مکالمه بدو بدو جیغ و هوووووووووووووووووووووووراااا در نوبت بعدی الارم دوستمان مقوایی بزرگ پهن کردیم و شمای بیرونی دخترک را کشیدیم از او خواستیم ک...
31 خرداد 1393

بازی 70

 این بازی فاطمه عمو جون با شما انجام داد منم دخالت نکردم خیلی دوست داری با غیر من بازی کنی مشخصه تنوع طلبی حروف فومی اینگلیسی روی کارتها میچیدی     دو نقاشی کشید و ما ر بسی بسیاااااااااااااااااااااااااااااااار شاد نمود بعله گل و درخت اخ که درختش از بین بادکنکای بادکنک فروش پارک دررفته اومده تو دفتر نقاشی دردونه ی ما ...
18 خرداد 1393

[عنوان ندارد]

روزها بسختی میگذرد   هوای سرد و خشک ریز شهرمان ویروسهای عجیب و غریب که در سینه و جان دخترک لانه ساختند کنگر خورده لنگر انداختند جان به جانشان کنیم از زالو بدتر چسبیدند و گوشت دخترک را میخورند خودمان هم با سرماخوردگی دست و پنجه نرم میکنیم دخترم با حال خراب مشتاق اموزش زبان دوم و ادامه بازی هاس طوری که وسط بازی چشمانش سنگین میشود عزیییییزم با این حال یه بیسکوییت برداشتی از محصولات chica قربونش !!!شنیدم که میگی cat cat دستت گذاشتی روی chi و میگی cat منظورت ca اخر chica بود عاشقتم دختر ژولیده ی بیحال و خستم ...
17 دی 1392

بازی 49

امروز همه جا A بود   رو دیوار رو یخچال رو زمین تو دفتر توی کارت همشون جم کردیم رنگ کردیم چسبوندیم و ...   APPLE ر طوری ادا میکردیم که انرژی حرف P رشته ی مو ر می فرستاد هوا و ماهرخ خوب انجام میداد و خیلی دوست داشت فک کردم شاید این طور بهتر تو ذهن بمونه مدام یه رشته مو میندازی تو صورتت و میگی APPLE اینجا یه تیکه چسب کندی و واسه A کلاه درست کردی عجب کلاهی     بعدتر گذاشت:                          &n...
5 دی 1392

بازی 45

با دستانی پرتر از خالی   مروری میکنیم بر روزهای عادی با بازی های تکراری و کمی شاد فقط بازی طوری که دخترک اگر دوست داشت هرچه که میخواهد ببیند و بیابد بدون هیچ اجباری فقط سرگرمی اما نه خالی تر از هیچ   عکس پرچم کشورهای مختلف ر خریدم گفتم حالا باشه یه روزی لازم میشه به روزی نرسیده دخترک از کنجکاوی  داشت نابودشون می کرد گفتیم نابود نشده به یه دردی بخورن چسبوندیم به ماشین لباسشویی که هیچ کاربردی نداره و این تنها  بهانه استفاده از اون بود   چسبوند و من اسم کشورا ر گفتم و تکرار کرد چی هست و از کجا اومده ر به اینده ی دور محول میکنم فقط خواستم که ببینه و بشنوه و مخصوصا بچسب...
21 آبان 1392

بازی 25 و 26 و 27

سلام   با یه جمعه پر بار ،در اوج تنهایی اومدیم از صبح امروز ،جمعه، تا فردا من و دخترم تنهاییم واسه همین به میل خانم خانما چند تا بازی انجام دادیم اولین بازی: چسب بازی: راستش من دوست دارم ماهرخ طوری بزرگ شه که قدر داشته هاش بدونه به هر بهونه و دلیل کوچیک وسایلش دور نندازه و از اونا مراقبت کنه بهمین خاطر هر بار که کتابی پاره میشه یا اسباب بازی خراب میشه تا حد امکان اونا ر در حضور خودش و با کمک خودش تعمیر میکنم که یاد بگیره هر بار خراب شدن یک تجربه در خودش داره امروز ماهرخ کتابش پاره کرد و با هم اونو درست کردیم و ایده بازی ۲۵ به ذهنم رسید این شد که چند تا شکل از روزنامه بریدم و د...
4 مرداد 1392

ماهرخ و زبان بین المللی

امشب دخترم منو غافلگیر کرد   مدتی هست واسه ماهرخ دی وی دی  your baby can read خریدم اما چون دستگاه دی وی دی خوان ندارم و ماهرخ هم پای لب تاب نمیشینه نشد که واسش بزارم یه عذاب وجدانی به اندازه ی توپ بسکتبال تو ذهنم قلمبه شده بود تا اینکه امشب همین طوری واسه دور هم بودن  دهان و دست و چشم به انگلیسی بهش گفتم و نشونش دادم دیدم دخمری تکرار میکنه موس ای هن و تک به تک هم نشون میده هدفم اموزش نبود خواستم محکش بزنم اما دیدم دخمری علاقه نشون داد پس منم عزمم جزم میکنم و میرم که بازی های اموزشی زبان با دخمری انجام بدم حتما حتما حتما به قربون موس و ای ها و هند های دخمرم این ها اولین لغات اینگلیسی ماهک من بود که...
2 تير 1392
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به Mahake man می باشد