ماهرخماهرخ، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 28 روز سن داره
فردینفردین، تا این لحظه: 4 سال و 10 ماه و 14 روز سن داره
زمانی که خودم شروع کردم به نوشتن🌈زمانی که خودم شروع کردم به نوشتن🌈، تا این لحظه: 1 سال و 1 ماه و 10 روز سن داره
تولد شمار وبلاگم🌙✨️🦋تولد شمار وبلاگم🌙✨️🦋، تا این لحظه: 11 سال و 21 روز سن داره

Mahake man

🔗⛓️‍💥

یه روز خوب

ماهرخ به روایت تصویر زیر سقف آسمان لایزال و آبی و دیواره هایی از جنس کوهستان یک بغل هوای تازه   فوت میکنیم به ثانیه هایی که به شادی گذشت به امید شاد بودن تمام ثانیه ها... نگاهی به جنگ میان سنگ و آب     با تو من " از گل بهار تازه رو ترم " و تو تنها دلیل هستی شکر و هر لحظه هزاران بار شکر ...
10 ارديبهشت 1393

بازی۶۳

یه برنامه بیرون شهر کوچولو   هدف: ماهرخ ازادی هرجا بری هرطور راه بری و نگاه کنی حشرات گلای کوچولو سنگ و اب و .....     ........ریز ریز ریز ....... کنار استخری نشستیم و باز یادمون اومد از لیست بازی هایی که شرایط خاص میخوان از یه همچین ابگیر بزرگی نمیشه گذشت قا‏ ‏یقی نه قایقها ساختیم‏ د‏ر ‏ابعاد‏ ‏ ‏مختلف‏ و ا‏‏نداخت به‏ ا‏ب با دستان کوچک فوت میکرد و کمک میکرد به سفر نا معلوم  قایق های کاغذی دیگه نمیگیم پیک نیک والا که شده گردش علمی به یاد سفرهای علمی زمان خودمون ...
27 فروردين 1393

بازی 60

اگه از حیوانات مزرعه مغناطیسی دارین یه مقوا بزنین به یخچال و طرح خارجی حیوونا ر بکشین روی مقوا هرکار دیگه ای هم که میتونین انجام بدین ما که مقوا و یخچال و ... انجام ندادیم روی دفترکشیدیم خدایی پیدا کردن جای حیوونا سخت بود خودم کلی فک میکردم       ...
15 فروردين 1393

بازی58 و ...

    دروووووووووووووووووووووووووووووووود و صد دروووووووووووووووووووووووووووووود به همه حتی روزای بهار شکوفه های سفید و صورتی خیلی وقته نیستم این نبودن واسه خودم خیلی سخته اینترنتمان همچنان در چاله گودال است الهی بی پی سی ام بمونم یه چند تایی از روزمرگی هامون  با شیرین ترین قند همه ی قندونامون میزارم تو این بازیا خیلی بهمون خوش میگذشت ۱)از بابای خونه خواستیم واسمون کارتون بیاره اوشونم آوردن دوست داشتم یه شهر بزرگ واسه دخترم بسازم اما همون شب از حوصله و اندازه ی کارتونا خارج بود پس به همین اکتفا کردیم و دخترک خیلی دوست داشت خیلیاااااااااااااااااااا   ...
26 اسفند 1392

بازی 50

تقویت حافظه بینایی مدت هاس که با کارتهای مقدماتی بن بن بن مششغولیم همان یک سالگی تاثیر بسیار بر زبان کودک گذاشت در مرحله ی بعد تر که از تقریبا ۵ ماه پیش آغاز شد چند کارت با مفاهیم مربوط یا نامربوط بهم میچیدیم و دخترک قصه ای در باب یک یا چند جمله میگفت و اکنون کارتها را میچینیم دخترک لحظه ای آنها را میبیند و برمیگردانیم و می پرسیم و با کمی فکر حدس میزند قبل تر ها با کارتهای دید آموز این بازی را انجام دادیم و دوست میداشتیم و دخترمان هم دوست تر میداشت با بیشتر شدن تعداد کارتها بازی سخت تر میشود و من هرگز بیشتر از سطح دخترک نمی چینم ک مبادا اعتماد بنفس در او کم شده یا سرخورده شود که سرم را دار میزنم ا...
22 دی 1392

بازی 43 و دیالوگ7

سلام   مدت زیادی هست که بازی جدید انجام ندادیم و فعالیتای قبلی تکرار میشن *********ماهرخ و مورچه ها******* این بازی بدون دخالت مامان انجام شد   خونه جدید مورچه داره مورچه هایی متوسط نه ریز و نه درشت سخت مشغول اشپزی بودم که ماهرخ با فریاد گفت:مامان داره راه میره چی؟ مورچه! مدتی نگاش کرد و وانمود میکرد ازش میترسه(اره جون خودت ،منم باورم شد؛ شیطون بلا) منم مشغول تر از مشغول مورچه از روی سرامیکا اومد رو قالی و باز فریاد ماهرخ که میگفت از خونمون برو بیروووووووون مامان اومد خونمون فقط قالیا خونه ی ماست رفت و یه کارت پستال کوهنوردی اورد و گفت میخوام بردارمش منم تشویق...
12 آبان 1392

بازی 37

وقتی اقای پدر میخوان با دخترک وقت بگذرونن کارایی میکنن که فک میکنم هیچ وقت به ذهن من نمیرسه زمستونی که گذشت ما سفارش یه کرسی به نجار دادیم همونجا به همسری گفتم واسه ماهرخ مکعب چوبی بزن و همسری هم انجام داد به کمک نجار ماهرخ با این چوبا بازی های زیادی انجام داد که بهترینش برج سازی بود امروز اون چوبا شدن  حصار و جک واسه سرسره ی دخترک به این شکل:    دختر ما تیله هایی که دیشب واسش خریدم ر از اون بالا سر میداد پایین گاهی هم به کوچولو پرت میکرد اینم از استخر تیله های ماهرخ دیشب دو تا سبد هم واسه دخمری خریدم و ماهرخ خیلی دوسشون داره میخواد تیله ها و توپا ر بریزه تو س...
20 شهريور 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به Mahake man می باشد