بازی 8
دیروز تو کارگاه بازی من و دخترم یه بازی داشتیم که انجامش دیر شده بود اما تصمیم گرفتم انجامش بدم آخه عذاب وجدان داشت منو میخورد تو این بازی تو ظرفای مختلف جند مدل حبوبات و سبزی خشک ریختم بهمراه خاک ژله ای و فندق و گذاشتم جلو ماهرخ و فقط و فقط نگاش کرد من فک میکردم فقط با خاک ژله ای بازی کنه اما ماهرخم با همه بازی کرد و همرو با هم قاطی کرد دخمری از این بازی کلی لذت برد وااااای که وقتی با انگشتای کوچیکش سعی داشت دونه های خاک ژله ای رو از روی زمین برداره و بریزه تو ظرفش میخواستم بند بند انگشتاش گاز بگیرم چیدن ماش و عدسا از تو خاکای ژله ای واسش سخت بود آخه خاکا میومدن بین انگشتاش ...