ماهرخماهرخ، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 9 روز سن داره
فردینفردین، تا این لحظه: 4 سال و 10 ماه و 26 روز سن داره
زمانی که خودم شروع کردم به نوشتن🌈زمانی که خودم شروع کردم به نوشتن🌈، تا این لحظه: 1 سال و 1 ماه و 22 روز سن داره
تولد شمار وبلاگم🌙✨️🦋تولد شمار وبلاگم🌙✨️🦋، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 2 روز سن داره

Mahake man

🔗⛓️‍💥

بازی 38

دخترک بیاد روزای نوزادی افتاده و گهواره اون روزا ر از ما میخواد حوصله مونتاژش نداشتم همین طور نصفه نیمه بهش دادم ماهرخ هم خوب بازی میکرد گهوارش شد خونه با چوبا حیاطی ساختیم باغچه ای و یه جا هم واسه حیووناش و یه چراغ جلوی خونه خوشش اومد و بازی کرد دیوار حیاط جا بجا میکرد    این باغچه رنگارنگ و یه گل چراغ در ورودی خونه دخترم     اینم از خونه ی حیووناش    ***************************** دخترکم خیلی دوست داری زود بزرگ شی  رفتی یه پیش دست و چاقو اوردی و یه میوه خیالی قاچ میکردی وقتی بهت گفتم چاقو خطرناکه ...
25 شهريور 1392

بازی 37

وقتی اقای پدر میخوان با دخترک وقت بگذرونن کارایی میکنن که فک میکنم هیچ وقت به ذهن من نمیرسه زمستونی که گذشت ما سفارش یه کرسی به نجار دادیم همونجا به همسری گفتم واسه ماهرخ مکعب چوبی بزن و همسری هم انجام داد به کمک نجار ماهرخ با این چوبا بازی های زیادی انجام داد که بهترینش برج سازی بود امروز اون چوبا شدن  حصار و جک واسه سرسره ی دخترک به این شکل:    دختر ما تیله هایی که دیشب واسش خریدم ر از اون بالا سر میداد پایین گاهی هم به کوچولو پرت میکرد اینم از استخر تیله های ماهرخ دیشب دو تا سبد هم واسه دخمری خریدم و ماهرخ خیلی دوسشون داره میخواد تیله ها و توپا ر بریزه تو س...
20 شهريور 1392

بازی 36

  امروز دوباره رفتیم سراغ انگ بازی(به قول دردونه) چه میشه کرد وقتی دردروه میره پای کمد وسایلش و مامان مامان کنان ازم میخواد برم تو اتاق روبه جعبه ی جادو میکنه و میگه باسی بعدی باسی بعدی خوب منم هیچی به فکرم نرسید دیگه گفتم چی بازی؟اونم انگ باسی انتخاب کرد اینم از انگ بازی پنبه زدیم سر چوب کبریت و دادیم دخترک نقاشی بکشه داخل ظرف سفید که کشید یعنی رنگا ر از صفحه پاک میکرد و طرحی خلق کرد     ماهرخ با قلم موی مامان ساز بمانند شمع ابی سوز برخورد کرد و هی فوت به جونش کرد و بوسش کرد درنهایت همه ی رنگهای ظرف به دست و پاها منتقل شد و ما راهی حمام شدیـــــ...
11 شهريور 1392

بازی 35

وقتی ماهرخ مینوازد و مینوازد امروز رفتیم سراغ اسباب بازی های خاک خورده ماهرخ من اسباب بازی های ماهرخ واسه مدتی از دیدش دور میکنم و دوباره نشونش میدم که واسش تازگی داشته باشه ماهرخ وقتی چند ماهه بود خوب میزد میکوبیدااااااااااااااااااااااااااااا اما حالا خیلی رمانتیک ژست میگیره و اروم اروم واقعا مینوازه     اینم چندتا وسیله از جنسای مختلف با سایزای مختلف که خودم از شنیدن صداشن تعجب کردم مثلا چه شباهتی بین صدای سنگ و شیشه یا پیاله پلاستیکی هست من نمیدونم اینجای قضیه یکم فان شد و با دختری خندیدیم خندیدیم به سازای عجیب روزگار     ...
7 شهريور 1392

بازی 34

آموزش مفاهیم:   کارتهای دید اموز دسته بندی های متفاوتی دارن که سری مفاهیم نظر منو جلب کرد و بنظر من هر کدوم از کارتهای سری مفاهیم، تو خودش یه بازی جدید داره منم میخوام هر چند وقت یکی از مفاهیم تو بازی به دخترم یاد بدم   این بازی به هیچ وسیله ای نیاز نداره یه مامان میخاد یه نی نی نهایتش یه پتو هی میریم زیر پتو و بلند میگیم تااااااااااااااااریک یهو ماهرخ پتو ر برمیداره و میگیم روووووووووشن با این بازی ماهرخ تفاوت شب و روز بهتر میفهمه تازگی منم سعی میکنم لامپ کمتری روشن کنم که شبا خونه از روز روشن تر نشه و دخترم ساعات شب و روز قاطی نکنه امشب فقط یه لامپ روشن بود و ماهرخ هی میگف...
5 شهريور 1392

بازی 33

سلام و صد سلام   سلام به روزای نسبتا گرم تابستون که دیگه داره بارش میبنده و میره و فصل ماهرخ من شروع میشه فصل برگ ریزون و خش خش برگا امروز یه بازی از بازی های مونتسوری با ماهرخ انجام دادم خوششان آمد اما برای دخترک ظریف انگشت مان یکم به گمانم زود بود بازی با قطره چکان طوری که با قطره چکان باید آب ر از لیوانی به لیوان دیگر منتقل میکرد اما این قانون که باید دم قطره چکان ر بفشارد که بتواند اب را در خود کشد  متوجه نمیشد  مدام دم دمک قطره چکان را میفشاااااااااااارد اما گهگاه موفق میشد   تا اینکه من تسلیم شدم و با قیفبه کمک دخترک شتابیدم و ازش خواستم با قیف این جابجای...
4 شهريور 1392

بازی 32

روزگار بر همه خوش باشد   امروز با دخترکمان در دامان طبیعت ساعاتی گذرانیدیم به شادی و شادمانی لحضه ای کنا رود نشستیم و بر گذر آب که همچون ثانیه های عمر جاری بود سنگ انداختیم و غم از دل دور کردیم گرمای درون را به سردی اب سپردیم و دل با خنکای رود روان شاد نمودیم از رودمان سنگ های زیبا چیدیم و چیدیم از درختی که بر ما سایه افکنده بود به منزله تشکر برگ چیدیم و خود میدانم که بد کردیم اما خواستیم  فراغتی برای اوقات کودکمان باشد چوب های کوچک هم از کناری چیدیم و دست به کار شدیم قرار شد برای اقای پدر نقاشی اماده کنیم و او به تخت خواب محل کارش بزند و هر دم یادمان باشد د...
1 شهريور 1392

یه روز از همون روزا

آدمیزاد دیگه! یه روز از دنیا گریزون ناله کنان  پست میزاره یه روز روی خوش دنیا ر میبینه و بازم گله از روزی که با ناراحتی گذشت میکنه که!!! ای واااااااااااااااااااااااااای بر من ،حیف اون روز نبود که به من بد گذشت حیف اون روز با اون همه لطف که نادیده گرفتی اما گذشت و از دست رفت به امید روزایی که بیشتر قدر لحظه ها ر بدونیم و اما از روزی که به ما خوش گذشت امروز با دختری و آقای همسر رفتیم بیرون ماهرخ کلی اب بازی کرد چشش که به آب میوفته نمیتونه خودش کنترل کنه هر طور شده خودش میرسونه به آب     دخترکمان بر فراز سنگها فقط برای اثبات وجود خون سنگ نوردی در رگهایش امروز ب...
1 شهريور 1392

بازی 30 و 31+ طرز تهیه خمیر بازی

امروز ظهر یه کارایی کردیم   نه که کارستون اما .... رفتم سراغ کتابای دردونه و دفتر وایت برد و ماژیکش برداشتم اشکال هندسی در چپ و راست برگه کشیدم  و ازش خواستم با خطوط افقی بهم وصل کنه اولش که متوجه نشد و نقاشی کشید رفتیم سراغ مداد و دفتر و بعد از اون مدادشمعی اشکال هندسی و شمارش و شکل های نظیر هم اینها ر با هم کار کردیم  بالاخره ماهرخ خسته شد و رفت     بعد از استراحت ماهرخ و یه خواب ظهر طولانی با کلی انرژی یه عصر جدید و تجربه کردیم واسش خمیر بازی درست کردم اما دو رنگ  خوب رنگام کم بود      وای وای وای وااا...
30 مرداد 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به Mahake man می باشد