ماهرخماهرخ، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 29 روز سن داره
فردینفردین، تا این لحظه: 4 سال و 10 ماه و 15 روز سن داره
زمانی که خودم شروع کردم به نوشتن🌈زمانی که خودم شروع کردم به نوشتن🌈، تا این لحظه: 1 سال و 1 ماه و 11 روز سن داره
تولد شمار وبلاگم🌙✨️🦋تولد شمار وبلاگم🌙✨️🦋، تا این لحظه: 11 سال و 22 روز سن داره

Mahake man

🔗⛓️‍💥

جمله وار8

مریض شدی رفتیم دکتر    رسیدی به میز دستات گذاشتی رو میز و دهنت باز کردی آقا دکتد من مریص شدم سما خوددم ((((((           )))))))) بهمین شدت دهنت باز بود   **************************** رفتیم تهران زهرا :ماهرخ بریم حموم ماهرخ:نه من مریصم دکتر گفته خموم نرو ***************************** وقتی بابا میچرخونت میگی:جیگ شدم بسسه دیگه به منم میگی:مامان جیگرم مامان عسل پیازم **************************** دو دقیقه قبل واست خاطره میشه میگی: وقتی کوچولو بودم ...... **************************** دیشب یه م...
23 فروردين 1393

جمله وار 7

عزیزم وقتی با وسیله ای بازی میکنی که من لازمش دارم بعدتر ازت میپرسم فلان وسیله ر کجا گذاشتی ؟   میگی :نمی دونم میگم:دستته شیرینم به دستات نگاه می کنی میگی دسم نیس بیبین  نیس ****************** اخ اخ اخ عاشق کجاسته هاتم دنبال هرچی بگردی میگی کجاسته مامان بابا کجاسته؟ پشتیم (کوله پشتی)کجاسته؟ ******************** بابا: ماهرخ برو یه پتو بیا ماهرخ:میخوای یه چرتی بزنی ...
17 دی 1392

جمله وار6

بابا واسه خودش جوراب خرده بود و وقتی داشت جوراباش در میاورد رو به بابا:   بابا اینا ر جدید خریدی!!!!!!!!!! شیفته ی دقتتم مادر ********* امروز دختر همسایه همرا پدرش اومدن حیاط شما هم ازم خواستی لباس تنت کنم و بری پیشش البته قبلا با هم اشنا نشده بودین رفتی و دختر همسایه همچین تحویلت نگرفت ناراحت اومدی و میگی: دوسم نشد اون دوستم نیس!!!!!!!!   ********* مامان میشه اب بدی؟ مامان میخوام کمکت کنم ****************** میخوام برم باشگاه "          "     دانشگاه "  &...
2 دی 1392

شعر۲

تولد تولد تولدت مبارک   بیا شم آر فو کن تا صد سال زننه باشی ************** توی ده شلممو حسنی نگو بلا بگو تممل تمملا بگو موی بلن رو سیا ناخون دیراس هاو هاو هاو نه فیلفیلی نه گیلگیلی تننا روی سه پایه نیشسته تو سایه باباش میگه حسنی میای بدیم خمممممووو؟ سرت میخوای ایصلا کنی؟ *************** وقتایی که من خسته یا عصبانی هستم همه چی ارووومه همه چی اروووووومه ***************** بعر از نسترن هیچی دیگه برام نگووووو  هیچی دیگه برام نگووووو    ...
8 آذر 1392

ترانه خونی_ دیالوگ 6

ترانه خونی دردونه:   چینه چینه دامنت بعد از نسترن هیــــــــــــچچی دیگه برام نگو هیــــــــــــــچچی دیگه برم نگو (بعد از نسترن هیچی دیگه برم نمونده) الاکلنگ تیشه دوست دارم همیشه  فکرای بکر دردونه: دیروز ۲۵ تااااااااااااااااااااااااا مهمون داشتیم و سخت مشغول خواستم در رب انار باز کنم که دردونه متوجه تلاش بیهوده ی من شد و همون طور که در ارامش انار نوش جان میکرد با جدیت رو بمن گفت: نمتونی باس تنی؟؟ گفتم اره! گفت:سیفتهههههههههههههه؟؟؟؟؟؟ (عاشق اون کشیدن حرف اخر کلماتتم) گفتم: بله گفت؟دسمال خیس تُن باز تُن سر تا پایش را بلعیدییییییییییییییییییییییم با جیغ و دادو فریاد ...
11 آبان 1392

یه کوچولو من و ماهرخ

عزیزم  که روز به روز شیرینتر میشی   این چند روزه به ماژیکات علاقه زیادی نشون میدی ۱۲ تا مازیک هزار بار برمیداری یه خط کوچولو یا مارپیچ میکشی و یکی دیگه تند تند رنگاشون و عوض میکنی خوشحالم که درشون میبندی و میزاری سر جاش امروز داشتی نقاشی میکشیدی که تو خیالت در ماژیک و بردی سمت دهنت،فک کردم میخوای سوت بزنی اما به منم تعارف کردی: ماهرخ:چایی؟؟(با حرکت سر نشون دادی که بمن تعارف میکنی) من:اره مامان منم چایی میخوام استکان بمن دادی و منم خوردم من:به به مرسی خوشمزس ماهرخ:برزم چایی؟دوباره؟ من:خووووووووووووووووودکشی از این کارای تو        ************...
19 تير 1392

ماهرخ و زبان بین المللی

امشب دخترم منو غافلگیر کرد   مدتی هست واسه ماهرخ دی وی دی  your baby can read خریدم اما چون دستگاه دی وی دی خوان ندارم و ماهرخ هم پای لب تاب نمیشینه نشد که واسش بزارم یه عذاب وجدانی به اندازه ی توپ بسکتبال تو ذهنم قلمبه شده بود تا اینکه امشب همین طوری واسه دور هم بودن  دهان و دست و چشم به انگلیسی بهش گفتم و نشونش دادم دیدم دخمری تکرار میکنه موس ای هن و تک به تک هم نشون میده هدفم اموزش نبود خواستم محکش بزنم اما دیدم دخمری علاقه نشون داد پس منم عزمم جزم میکنم و میرم که بازی های اموزشی زبان با دخمری انجام بدم حتما حتما حتما به قربون موس و ای ها و هند های دخمرم این ها اولین لغات اینگلیسی ماهک من بود که...
2 تير 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به Mahake man می باشد