ماهرخماهرخ، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 29 روز سن داره
فردینفردین، تا این لحظه: 4 سال و 10 ماه و 15 روز سن داره
زمانی که خودم شروع کردم به نوشتن🌈زمانی که خودم شروع کردم به نوشتن🌈، تا این لحظه: 1 سال و 1 ماه و 11 روز سن داره
تولد شمار وبلاگم🌙✨️🦋تولد شمار وبلاگم🌙✨️🦋، تا این لحظه: 11 سال و 22 روز سن داره

Mahake man

🔗⛓️‍💥

جمله وار12

(تو ماشین میومدیم سرش از شیشه بیرون( یه نمه)) ، it is a عروس خانم ماشاللا   (با سبد اسباب بازیاش)بابا میای باهم بازی کنیم شنا کنیم زندگی کنیم مامان اینا میپستن:مامان اینا میچسبن من اینا ر میشکوبم:من اینار میکوبم واااااااااااااای تصدآاوف کردیم:وای ما تصادف کردیم مامان سیب زَ نَمی پخته کن مامان زنگ بزنیم اژانس بیاد: مامان زنگ بزنیم اورژانس بیاد مامان بریم خونه هیامون: مامان بریم خونه همایون
1 مهر 1393

بازی 82

در ادامه تکمیل پست بازی 71  و فعالیت دیشب گروه سبزمان (سفیران سبز)   ماهرخ تو تجربه های قبلش و گروه این بازی انجام داده بود اما راضی نبود کاملا مشخص بود البته بجز اولین تجره بازیش کار شب گذشتمون ناقص موند تصمیم گرفتم اینجا تکمیلش بزارم و اینکه بالاخره دخترم راضی شد به تمام ارزو هاش رسید ارزوی ارایش کردن، دوختن با نخ و سوزن واقعی، لاک زدن ،کفش پاشنه بلند، چین چین دامن و... عکسها ادامه مطلب انواع سفارشات پذیرفته میشود عروس خود را بما بسپارید   سفارش دوخت به بهترین شکل ممکن این همون بهترین شکل ممکنه  واللا قرار بود یه خط صاف برش بزنه کمانش سراغ ا...
1 مهر 1393

بازی81

امشب بعد از پارک یه مسیر کوتاه پیاده اومدیم با دردونم   چونان اب بر سرم یخ زد که تا مغز استخونم ترکید همیشه پیاده روی های ۵دقیقه ای واسه من و ماهرخم ۲۵ دقیقه طول میکشه به زمین و آسمون و ماه و مهتاب،نقاشی های رو دیوار،ویترین مغازه ها، تا بند کفش مردم کار داریم واللا بخدا در ادامه ی ماجراجوییمون سایه بازی شروع کردیم درمورد سایه ها، شکل سایه ی هر چیز و اندازه و رابطه سایه با نورو... صحبت کردیم البته وسطاش خاک بازی ر هم دریابین داشتم در مورد اندازه سایه خودم و ماهرخ باهاش حرف میزدم خواستم بفهمه که سایه من بلند تره وقتی هردو کنار هم هستیم امااگه بره جلوتر از من سایش از من بلندتر میشه ا...
29 شهريور 1393

[عنوان ندارد]

مطلب بصورت موقت و بدون نمایش در وبلاگ ثبت شده است روزی کودکی از مادرش پرسید: خدا چه می خورد؟ چه می پوشد و در کجا خانه دارد؟ مادر با مهربانی گفت: خدا غصه ما را می خورد گناه ما را می پوشد و در قلب ما خانه دارد. http://www.behtoys.com/game-introduction/item/198-هزارتو-لیزر کلی بازی  
8 شهريور 1393

دیالوگ10

تابستون و هوای گرم   بعد از نقاشی با یخای رنگی یدونه ی ما ارادت خاصی به یخ داره واسش یخ تو اب انداختیم که اب سردی نوش جان کنن اما بعد از چند دقیقه که یخا اب شدن تازه مشکلات ما شروع شد که:  یخا کو؟؟؟؟؟ با اخم یخا ر خوردی؟؟؟ من:نه مامان ماهرخ:پس این یخا کجان من:آب شدن ماهرخ:چرا اب شدن کجا اب شدن من: هیچی دیگه باید یه برنامه واسه یخا و انواع حالتای اب ترتیب بدیم ************************ بازی اکوادور و فرانسه بود یه چند لحظه ماهرخ میخکوب بازی شد یه هو با چشای گرد و طلب کار رو به من پوستش چرا سیاهههههههههه؟ صورتش سیاههههه؟ من: بله ماهرخ: چرا سیاه...
15 تير 1393

جمله وار11

رفتیم بیرون،مادربزرگمان هم همراهمان بود   دردانه مان میخواست تعریف خاطرات کند برای پدرش مادربزرگمان را چنین توصیف کرد: بابا رفتیم با مادرجون ...نه...مامان بسرگ.....نه ...مادر.....نه نه یه خانم بود یکم عصا داشت (یعنی یکم پیر بود)   ...
24 خرداد 1393

جمله وار10

  بابا میشنوی=بابا به من گوش کن   ما دارم میبستونم=میچسبونم رسیده نشدیم=نرسیدیم تشنت بود اب میخواستی منم با سرعت رانندگی میکردم گفتم تند میرم زود برسیم ماهرخ=مامان تندی نرو میخوریم زمین یواشکی برو داریم میریم مهمونی نزدیک خونه خودمون من:ماهرخ بریم ماهرخ:مامان با تالسکه بریم یا با پیدایه بریم ...
20 ارديبهشت 1393

جمله وار 9 دیالوگ 8

تو تاکسی داشتیم  میومدیم راه اهن   ماهرخ:اسمت چیه؟؟؟(رو به راننده) ماهرخ:اسمت چیه؟؟؟؟؟ ماهرخ:اسمت چیه؟؟؟؟؟؟؟ اقای راننده:رضا ماهرخ:نه رضا نیس رضا اون اقاهس(یه مرد بیرون ماشین)  ماهرخ:فامیلت چیه؟ راننده:    (:|) ماهرخ:قلییی :))))))غش غش میخندید ماهرخ:اینجاکی میشینه؟؟؟(صندلی شاگرد) راننده:همه؛ بچه ها اقاها خانما ماهرخ:نه فقط خانما  میشینن راننده:   :| من:     :{} ************************** بیرون از مترو یه خانم دیدی انگاری صورتش جوش زده بوده ماهرخ:مامان صورت خانمه نقطه نقطه یود   ...
15 ارديبهشت 1393

شعر3

ای سنبور طلایی نیش میسنی بلایی   پاشو پاشو بخخخاره عسل بیساس دوباره ***************************** آهویی دارم خوشگله فرار کدده ز دسسستم دوریش برایم مشکله کاشکی مونو میبستم ای خدا چیکار کنم اخوم پیدا کنم ای چه کنم ای چه کنم کاشکی مونو میبستم ...
23 فروردين 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به Mahake man می باشد