ماهرخماهرخ، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 9 روز سن داره
فردینفردین، تا این لحظه: 4 سال و 10 ماه و 26 روز سن داره
زمانی که خودم شروع کردم به نوشتن🌈زمانی که خودم شروع کردم به نوشتن🌈، تا این لحظه: 1 سال و 1 ماه و 22 روز سن داره
تولد شمار وبلاگم🌙✨️🦋تولد شمار وبلاگم🌙✨️🦋، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 2 روز سن داره

Mahake man

🔗⛓️‍💥

پارک ملت

سلام   امروز بالاخره از خونه زدیم بیرون رفتیم پارک ملت و دایی جون یه سری به قسمت مسابقات آسیایی سنگنوردی که هفته بعد قرار برگزار شه زد و من و خاله زهرا هم کلی گشتیم و کیف کردیم           به به ارادتمندیم آقای امیر کبیر عزیز   من و مامان فاطمه کنار مجسمه مادر و نی نی قربون همه ی مامانااااااااااااااااااااااااااااااااااااا     ...
26 ارديبهشت 1392

ماهرخ داره گل میچینه

امروز با مامان فاطمه و مامان جونی و خاله زهذا ذفتیم دنبال دکتر واسه اثه های مامان و کلی پیاده روی کردیم و خسته شدیم   مامان فاطمه زنگ زد دایی جون (علی) ودایی جون قول داد بیاد دنبالمون وقتی با دایی جون برمیگشتیم خونه من از سرم از پنجره ماشین درآوردم که یه خانم و آقایی که با موتور بودن اومدن پلوم همینطور که با سرعت میرفتیم یه گل بمن دادن خیلی خوشگل بود منم دادمش به دایی جون  
25 ارديبهشت 1392

سنام سنام صد تا سنام

آخ  که مامان فاطمه به قربونت بره   زشششششششششششششه من، من دوست دارم دوست دارم وقتی هر رفت و آمد کوچکی بهونه میشه واست که بگی سنام تا جوابت ندن مثل طوطی هی میگی سنام سنام سنام دوست دارم چون وقتی با تلفن حرف میزنی همه ی احساست میریزی تو لحن صدات مخصوصا وقتی خارجی خارجی حرف میزنی دوست دارم آخه من با تو چیکار کنم هر جا میریم میگی چایی، چایی میخوام زود دختر خاله میشی دوست دارم خییییییییییییییلی چون تو جوابم میگی دوست داره من عاشقتم مامان دوست دارم یه لقمت کنم یه لقمه زشت من زششششششششششتی بخدا
18 ارديبهشت 1392

بازی 6

حمومک مورچه داره   اسم این بازس گذاشتیم حمومک مورچه داره هیچ وسیله خاصی نیاز نیست فقط یه مامان و یه نی نی کافیه من این بازی و وقتی با ماهرخ میریم یرون چه تو کالسکه چه پشت فرمون یا پیاده و یا هر جایی انجام میدم البته بیشتر میزارم واسه وقتایی که ماهرخ به کلی خسته و بی حوصله شده و سرگرمی نداره این طور بگم که این بازی ساده دوای درد منه بازی به این شکل هست  مثل اسیا بچرخ دستای همو میگیریم و آروم میچرخیم و من این شعر میخونم حمومك مورچه داره،   بشين و پاشو خنده داره، خوب حالا بگو چه كار مي‌كنيم با هم پا مي‌شيم، با هم مي‌شينيم *  آروم روي زمين میشینیم.&...
18 ارديبهشت 1392

اولین زیارت حرم و نامزدی خاله فاطمه

دیروز با مامان فاطمه و آقوام رفتیم حرم  امام رضا واسه عقد خاله فاطمه (خواهر حمید) این اولین زیارت من بود و بالاخره امام رضا منم طلب کرد خیلی خوب بود حرم چراغونی کرده بودن منم کلی مامان و اذیت کردم داد همه دراومد ههههههههه اینجا  دارم زیارتنامه میخونم     این داخل رواق دارالحجه هست       من و مامان فاطمه تو صحن جمهوری       اینم من و گنبد زرد آقا امام رضا     همه ی این عکسا ر بعد از عقد خاله جون گرفتیم ایشالا خوشبخت شن ...
11 ارديبهشت 1392

برف ریز و هوای توپپپش

امروز من و مامان فاطمه و بابا رفتیم برف ریز  بابا قبل از نهار تصمیم گرفت بریم که مامان فاطمه هم قبول کرد   جاتون خالی آب بازی سنگ بازی آتیش بازی و ... چه هوایی عجب سر سبز و ... اونجا الاغ و گوسفند و سگ و کلاغ از نزدیک دیدم                             راستی من میتونم شعر یه توپ دارم قلقلی که مامان میخونه کامل کنم یه توپ دارم (گلگلی) سرخ و سفید و (آبی) میزنم زمین (بالا) میره نمیدونی تا (هنا) میره هووووووووووووووووووووووورااااا  ...
8 ارديبهشت 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به Mahake man می باشد