شیرین شیرینای ماهرخ خانم
عزیز دلم این روزا چقدر شیرین شدی آخه
من از روز اول تولدت تصمیم گرفتم همه ی اولینهات رو نوار ویدئو ضبط کنم تا یه سنی این کار شدنی بود و منم دریغ نکردم
اما از ۱۸رماهگیت به بعد دیگه نشد که همه ی همشو ضبط کنم
قولی که به خودم دادم چی؟
تصمیم گرفتم تو وبلاگت ثبت کنم اما دختر طلا سرعت شیرین کاریات اونقدر زیاده که حتی واسه ثبت تو وبلاگم فرصت نمیشه
شیرین شیرینای این چند روزت:
امروز قبل از نهار بدو بدو اومدی و به آشپزخونه اشاره کردی و گفتی سوخ سوخ ،منظورت غذا بود آخ که باید میخوردمت
به دلیل حجم عروسیها و اشنا شدن سرکار خانم به وسایل ارایشی امروز تافت مو ر برداشتی و وانمود میکنی که داری موهای منو تافت میزنی ،جالبه که تفاوت بین اسپری و تافت میفهمی
یواشکی رژ منو برمیداری با یه آینه و شروع میکنی به مثلا جییییییییییگر کردن خودت
هر چیو که دوست داری میذاری رو پات و میخوابونی ،اگه من حرف بزنم با اخم میگی هیسسسسس خوابیده
امروز رفتیم مهمونی و اومدی پشت من روی مبل از پشت منو هل دادی و گفتی پاشو من بیشینم و ازم خواستی میز بکشم جلو و مثل خانما از خودت پذیرایی کردی این چشماتم هی میرفت قرقره ی آسمون
وقتی صدای اذان میشنوی بمن میگی اللا اپپر و وانمود میکنی داری نماز میخونی
هی میای پشت فرمون میشینی فرمونم با عصبانیت و دعوا از من میگیری و ازم می خوای دخالت نکنم
مامانی همش که یادم نیس اما قول میدم تو پستای بعدی بنویسم