سفر نامه شمال92
سلام
من اومدم با هوار تا از این بوسایی که میبینین
اینجا روز اولی که رسیدیم و بلافاصله پریدیم تو اب با وجود همه ی خستگیمون
اینم از روز دوم سفر و شن بازی با بابا و ارمین و نازنین
اینجا شب دوم مسافرتمونه که رفتیم پیست رالی و من سوار این ماشید شدم و عکس گرفتم این ماشین فروشی بودااااا
اینم از بعد اظهر روز دوم تو بازار ماهی فروشا
اینم از ارمین که یه سره با هم سر جنگ داشتیم داره سنگ و گوش ماهی بمن نشون میده
این لحظه صلح کرده بودیم
و اما آخرین اب بازی ما روز اخر و سیاه شدن من
حمام بعد از دریا
(قربون چشمونت که وقتی میگم ماهرخم چشمای قشنگی داره این شکلی میشی)
وقتی از دریا دور شدیم و می اومدیم خونه واسه صبحانه کنار یه رود عریض نشستیم به اسم تجن
(آخه به چی فک میکنی دخترم که این طور مات گذر زمان و جاری اب شدی)
(ای سرا پا همه خوبی به چه می اندیشی؟)
واسه نهار رفتیم چشمه علی
اینجا من بذر درخت میچینم که بیاریم شهرمون شاااااااااید کاشتیم شااااااااید در اومد
بعد نوشت:
دخترم این چند روز زیاد سرحال نبودی و همه ی حواسم پیش تو بود شب اول تا ۳۹ درجه تب کردی
من خواب بودم و متوجه گریت شدم وقتی بیدار شدم میلرزیدی و قرمز شده بودی هل کردم بردمت بیرون لباسات درآوردم و تا کنار ساحل رفتیم حالت که بهتر شد استامنوفنت دادم و خوابیدی اگرچه ویروس عزیز ترک وطن کرده اما هنوز سرفه میکنی و بیحالی