ماهرخماهرخ، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 9 روز سن داره
فردینفردین، تا این لحظه: 4 سال و 10 ماه و 26 روز سن داره
زمانی که خودم شروع کردم به نوشتن🌈زمانی که خودم شروع کردم به نوشتن🌈، تا این لحظه: 1 سال و 1 ماه و 22 روز سن داره
تولد شمار وبلاگم🌙✨️🦋تولد شمار وبلاگم🌙✨️🦋، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 2 روز سن داره

Mahake man

🔗⛓️‍💥

سفر نامه شمال92

1392/4/11 12:40
115 بازدید
اشتراک گذاری

سلام

من اومدم با هوار تا از این بوسایی که میبینین

اینجا روز اولی که رسیدیم و بلافاصله پریدیم تو اب با وجود همه ی خستگیمون 

 11.jpg

 اینم از روز دوم سفر و  شن بازی با بابا و ارمین و نازنین

 

10.jpg

اینجا شب دوم مسافرتمونه که رفتیم پیست رالی و من سوار این ماشید شدم و عکس گرفتم این ماشین فروشی بودااااا

8.jpg

 

 اینم از بعد اظهر روز دوم  تو بازار ماهی فروشا

9.jpg

اینم از ارمین که یه سره با هم سر جنگ داشتیم داره سنگ و گوش ماهی بمن نشون میده

این لحظه صلح کرده بودیم

4.jpg

5.jpg

 

 و اما آخرین اب بازی ما روز اخر و سیاه شدن من

7.jpg

 حمام بعد از دریا

(قربون چشمونت که وقتی میگم ماهرخم چشمای قشنگی داره این شکلی میشی)

6.jpg 

وقتی از دریا دور شدیم و می اومدیم خونه واسه صبحانه کنار یه رود عریض نشستیم به اسم تجن

 

(آخه به چی فک میکنی دخترم که این طور مات گذر  زمان و جاری اب شدی)  

 (ای سرا پا همه خوبی به چه می اندیشی؟)

13.jpg 

3.jpg

واسه نهار رفتیم چشمه علی

اینجا من بذر درخت میچینم که بیاریم شهرمون شاااااااااید کاشتیم شااااااااید در اومد

2.jpg

 

1.jpg

بعد نوشت:

دخترم این چند روز زیاد سرحال نبودی و همه ی حواسم پیش تو بود شب اول تا ۳۹ درجه تب کردی

من خواب بودم  و متوجه گریت شدم وقتی بیدار شدم میلرزیدی و قرمز شده بودی هل کردم بردمت بیرون لباسات درآوردم و تا کنار ساحل رفتیم حالت که بهتر شد استامنوفنت دادم و خوابیدی اگرچه ویروس عزیز ترک وطن کرده اما هنوز سرفه میکنی و بیحالی

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به Mahake man می باشد