بازی 12 و13
سلام
وای که دو تا جزغاله دق دادن منو
هر کاری میتونم انجام میدم که این خاله و خواهرزاده سرگرم شن
دارم از زهرا میگم که چند روزی میشه اومدن نیشابور و تا عروسی فاطمه هستن
این دو تا بچه کششششششششششششششششتن منو
امروز از ۲ تا بازیمون عکس گرفتم و گفتم بزارم
تو این بازی شیطان رجیم تو گوشم زمزمه هایی کرد مبنی بر اینکه این دو تا جقله ر بنداز تو صندوق در روشون ببند
تا یه جایی به حرفش گوش دادم امما ییهو وجدانم قلنبه شد و یه بسم الله گفتم و تصمیم گرفتم یه بازی باهاش انجام بدم
و سناریو بز بز قندی پیاده کردیم
دو تا ببیی رفتن تو صندوق و من گرگ شدم
هی در زدم و این دوتام راحت درو وا میکردن و منم میخوردمشون
اینجام روی توپ کلی چسب کتاب چسبوندم و دادم ماهرخ و سعی میکرد چسبا ر از توپ جدا کنه وقتی از توپ جدا میکرد بدستش میچسبید با دندون از دستش جدا میکرد به دندونش میچسبید تا اینکه از من کمک میگرفت