ماهرخماهرخ، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 28 روز سن داره
فردینفردین، تا این لحظه: 4 سال و 10 ماه و 14 روز سن داره
زمانی که خودم شروع کردم به نوشتن🌈زمانی که خودم شروع کردم به نوشتن🌈، تا این لحظه: 1 سال و 1 ماه و 10 روز سن داره
تولد شمار وبلاگم🌙✨️🦋تولد شمار وبلاگم🌙✨️🦋، تا این لحظه: 11 سال و 21 روز سن داره

Mahake man

🔗⛓️‍💥

از جنس خودت4

    بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست بگشای لب که قند فراوانم آرزوست ای آفتاب حسن برون آ دمی ز ابر کان چهره ی مشعشع تابانم آرزوست گفتی بناز بیش مرنجان مرا برو آن گفتنت که بیش مرنجانم آرزوست آن دفع گفتنت که برو شه به خانه نیست آن ناز و باز تندی دربانم آرزوست زین همرهان سست عناصر دلم گرفت شیر خدا و رستم دستانم آرزوست زین خلق پر شکایت گریان شدم ملول آن های و هوی و نعره ی مستانم آرزوست والله که شهر بی تو مرا حبس میشود آوارگی کوه و بیابانم آرزوست یک دست جام باده و یک دست زلف یار رقصی چنین میانه ی میدانم آرزوست دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر کز دیو و ...
5 ارديبهشت 1394

دست خالی

دوستان سلام سلام صبح ما را پذیرا باشید مصور نیستیم مدتی ست پست بازی نداریم،دردانه مان طی یک عملیات تخریبی تمام عکس های مربوط به پست های بازی و از جنس خودت و حتی سیزده 94 را پاک کرد   اما مینویسیم کمی از جنس خودت هایی را که دوستشان داشتیم 1)دوست داشت آرایشگر شود و پیرایش کند ، گیسوان پیچ در پیچ جلوی سر را کوتاه کرد 2)برایمان کیک پخت ،چه کیکی! ما که در مجازیکده می گشتیم بخود امدیم کف آشپزخانه ی کوچکمان زرررررررررررررررد روی کابینت زرد و سفید و گاز هم الا ماشاالله روی شعله پخش کن یه لایه تپل آرد سفید و روی آردها یه لایه کپل زرچوبه و روی زرچوبه ها لایه ی تزیینی آجیل کیلویی فلان تومن کیکت را...
31 فروردين 1394

بازی 102

فرزندم آنجا که به هر طریق  نمی توان گره از بخت خواب آلود باز کرد دیوانه وار به بخت بی اراده ی خویش بخند...     اولین بازی سال 94 را برای سفره ی 94 داشتیم باشد که شاد باشد کودکمان از انرژی هفت سین مان و ما مست شویم از رنگ و روی سفره ی امسال که انگشتان ظریف دلبرمان رنگیدش تخم مرغ های سفالی پیاله های سفالی و ... با عشقی که از دستان دلبرک ما گرفتند در جوار خورشید جان گرفتند و به سفره ی امسال ما جاااااااان دادند و من! من! با دیدن گل رویت جان تازه گرفتم جان منی! بهارم تویی،بخند که شکوفه باران شوم ...
6 فروردين 1394

بازی 101

 فرزندم پایان شب سیاه همیشه سپید نیست... گاه از پس چاله ها انچه در انتظار توست؛ چاهی ست به وسعت یک عمر...   روزهای آخر اسفندمان با ما سر شوخی دارد! گاه ابری،گاه افتابی،گاهی برفی گرچه خسیسی می کند برف را فقط نشانمان میدهد چند روز قبل تر بارانیش را داشتیم ،خواستیم دخترمان زیر باران با چتر قدم بزند ارزو بدل نماند با این سیر نزولی بارندگی رسما غنیمت شماردیم ش تا براه زدیم انگاری مثل دریا بود و خشک شدنش باران قطع شد ماهرخ مان از رو نرفت و ابر را شرمنده کرد   مبادا روزگاری دلبرکانمان با خیال باران زمستان را بهار کنند،همچون حالا که...
21 اسفند 1393

بازی98

فرزندم؛ هیچ چیز جلودار همت و ...اراده ی آدمی نیست... بر کوچکی ات منگر و همیشه ترس را از باورهایت دور ساز... اینکه فیلها، همیشه از موشها در هراس اند، یک واقعیت است... ماهدخت مان در نوع ماهرخی این روزها به نوشتن بسیار علاقه مند شده،چنین می نویسد،ما هم به یکباره دکتر شدنش ،میبالیم   ****************************************** نقاشی جادویی می نامیمش،یکی از شعبده بازی های روزگار کودکی،حتما شما هم امتحانش کرده اید نقاشی با آبلیمو ابتدای کار بر دخترمان نچسبید،گویی آب در هاونگ میکوبید به اصرار ما ادامه داد،او چه میداند شعبده بازی چیست شمع ...
27 بهمن 1393

بازی 96+از جنس خودت3

فرزندم؛ چرخ دنیا اگر بکامت نگشت، دل آزرده و غمین مباش فقط کافی ست که... چون کودکی هایت؛ خالص و بی غل و غش باشی اینگونه با پای پیاده و یک چوب دستی هم می توان، چرخ دنیا را به چرخ واداشت   اکواریوم ماهی ساختیم،از عید گذشته ماهرخ هر چند روز یک بار با ابروان گره زده و خشم در صدا رو به بابای خانه ی ما:بابا ماهیام بردی تو استخر ولشون کردی منم ازت ناراحتم(ماهی های عید گذشته) ما هم آکواریومی دست و پا کردیم شاید از ناراحتیش بکاهد جعبه ی مناسبی را با آبرنگ رنگید با فوم هنر نمایی کردم من من من و دردانه چشم هایش را چسباند این هم پایان نه چندان جالب اما دوست داشتنی ...
20 بهمن 1393

از جنس خودت2

 نازدانه  مان کشید و فریاااااااااااااااااااااد زد ماااااااااااااااماااااااااااااااان بیااااااااااااااااااااااااااا ببیییییییییییییین دیدیم و پسندیدیم و ذوق مرگ شدیم چنانکه اگر تمام لاله های واژگون دماوند را یکجا بغل میکردیم حالمان به خوشی حال دیدن نقاشی دخترمان نمی بود واللللللاااااااا   ما که اهل دهان جنباندن از نوع جویدن نیستیم کلا با فعلش مشکل داریم قد بلند و باریکمان خود گویاست گاهی عذاب وجدان داریم که مبادا برای دردانه مان کوتاهی می کنیم اما گاهی از این عذاب وجدان پشیمان میشویم ،چنان که پوست موز را بکناری میبینیم،سیب گاز زده،پوست های پسته و ... خود قضاوت کنید بجای کلاه ماا ...
20 بهمن 1393

از جنس خودت1

فرزندم آنچنانکه صورت های زیبا همیشه نشان از .....سیرتهای زیبا نمی دهند، بر زبان راندن "حرفهای خوب نیز"؛ همیشه از سر خوب بودن نیست این" خصیصه" میتواند گاه؛ ارمغان نان های"مفت" باشد... خواستیم خودش را همانندی که هست بنویسیم ،باشد که روزی گله ای نباشد از نوشتن های بمیل خودم پشت نت درگیر دست و پنجه نرم کردن با لب تاب دیزلیمان هستیم،صدای آب ما را بخود آورد،نگاهی به چپ و دیدن آنچه شما خواهید دید سینی بزرگ پر از آب و شستن لباس های تمیز داخل کشو که لباس چرک می داندشان قصه ی کبک و برف را مصور میبینید حتی ... و هربار قسمتی از لباس...
20 بهمن 1393

یه فصل جدید

مدتها فکرم درگیر این بود که با این دوباره کودکی ها آیا ظلمی در حق دختری که هیچ دفاعی در مقابل محبت های به جا یا بی جای من نداره، میشه یا نه؟!   این درسته که من تعیین کنم ماهرخ م چطور سرگرم شه حتی اگه دخالتی تو بازی هاش نداشته باشم! به این نمیگن ماهرخی از نوع مامان ? پس کی دخترم واسه خودش باشه؟نه اینکه من همیشه درگیر ماهرخ باشم نه؛ ماهرخ نوع خودشم داریم اونهم زیاد اما زیر نظر چشمان من،گاهی بکن نکن های من،گاهی نقد های من و شاید کمی تایید های من اما باز هم من هستم چراغ حضورم روشنه این بودن های من فکر میکنم درست نباشه،خوب همیشه که قرار نیست من باشم،گاهی نیاز به داشتن حریم خصوصی برا شیطنت های کودکانه،یواشکی ...
20 بهمن 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به Mahake man می باشد