دیالوگ10
تابستون و هوای گرم
بعد از نقاشی با یخای رنگی یدونه ی ما ارادت خاصی به یخ داره
واسش یخ تو اب انداختیم که اب سردی نوش جان کنن
اما بعد از چند دقیقه که یخا اب شدن تازه مشکلات ما شروع شد که:
یخا کو؟؟؟؟؟
با اخم یخا ر خوردی؟؟؟
من:نه مامان
ماهرخ:پس این یخا کجان
من:آب شدن
ماهرخ:چرا اب شدن کجا اب شدن
من:
هیچی دیگه باید یه برنامه واسه یخا و انواع حالتای اب ترتیب بدیم
************************
بازی اکوادور و فرانسه بود یه چند لحظه ماهرخ میخکوب بازی شد یه هو با چشای گرد و طلب کار رو به من
پوستش چرا سیاهههههههههه؟ صورتش سیاههههه؟
من: بله
ماهرخ: چرا سیاهه؟
من:سیاه بدنیا میان
ماهرخ:چرا سیاه بدنیا میان؟ و هر چی ما میگیم در نهایت به خروارها چرا برخورد میکنیم
حالا چطور بهش بفهمونم چرا سیان؟؟؟؟
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی