دیالوگ 13
سوالات این روزهای پرتقال خانه ی ما:
ماهرخ:مااااااامااااان ما از کجا می یایم؟
من:
ماهرخ:ماااماااان می دونی خدا منو صدا زد من اومدم
من:
ماهرخ:خدا چه رنگیه؟
من:
ماهرخ:ماااماااان :می دونی خدا ادما ر بلند میکنه
من:یعنی چطوری
ماهرخ:یعنی وقتی من خوابم صبح که میشه دست منو میگیره و بیدارم میکنه
ماهرخ:مامان ادما ر کی درست میکنه ؟ و گاهی به استخوان گردن اشاره داره و میگه:این استخونا چطوری درست میشن؟
و ما درمانده از این پرسش ها در جواب سوالش که میخواهد بداند آدمها چطور ساخته و پرداخته میشوند گفتیم:
آدما یه نقطه ی کوچولو تو دل مامانا هستن،مامانا که غذا میخورن اون نقطه بزرگ میشه و میشه نینی،بعد که بزرگ شد و دل مامان هم بزرگ شد مامان میره بیمارستان و دکترا نی نی از دل مامان برمیدارن
بعد شیر میخوره و غذا و کم کم بزرگ میشه مثل شما و بزرگتر مثل ما
و قانع شد خوابید
این ها اولی سوالات دختر ما در مورد پیدایش و خدا و ... بود و ما را ذوق مرگ کرد