بدون عنوان
ماه دختم
ماهرخ
امشبم را ببخش
از چشمانت خجالت میکشم
چه طور شد ،که میشد کنترل شود، حتی فکر کردم؛ اما چنین تصمیم بدی گرفتم
خستگی آشفتگی یا بدقلقی های نبودن پدرت هم!
نمی توانست باعث چنین رفتاری از من باشد
نمیتوانم عذر خواهی کنم اما مینویسم که عبرتم شود
خدایا این ناشکری را بر من ببخش
از غصه دست چپم درد گرفت
پ ن:
حالا فک نکنی چه بلایی سرت اوردم جان مادر
یه پس گردنی بود از زمان خودمون اما خیلی غصه می خورم کاش نمی کردم این کار
خوب جنبه ی کتک داشت
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی