در جستجوی بـــــــــــــــــــــرف
امدن برف را به انتظار نشستیم
نیامد و نیامد
امدنش هم فقط برای جززاندن ما بود با سرعت نور از اسمان ما عبور میکرد و جایی دیگر مینشست
چنانکه با خود گمان کردیم یک شهر کافریم که خدا با ما چنین میکند
بحدی که از کودکمان میخواستیم برای امدنش دعا کند
انقدر که دعا کردیم اگر صبح جمعه دعا میکردیم حضرت خضر ما را مفتخر میکرد
ارتفاعات برف بود مرد خانه مان هر هفته دو یا سه بار پیام برف در ارتفاعات را میداد
تا جمعه ای که گذشت خبردار شدیم در روستایی دورتر از شهر کوچکمان میبارد
دو پا داشتیم دوپای دیگر قرض کردیم و رفتیم به امید نیم متر برف
این هم منظره ی خانه ی دوستی ، یک فنجان زندگی را بیاد دارید
همان!
نمایی دیگر
اینجا بهشت است
بفرمایید ماکارونی آتیشی
دخترمان در نمایی از روستا
من و دخترم در همان جا(اینجا یه گوشه از بهشت رو ی زمین)
دری چوبی ،حیاطش دیواره ی بلند کوه ها،زمینش خاک حاصلخیز،هوایش اکسیژن خالص،آبش چشمه ی سرد کوهستان،پرده ی خانه اش مخمل درختان ته دره،گاز مصرفی اش هیزم خشکیده،شوفاژش کرسی گرم و نرم
سقف خانه اش آبی لایزال اسمان
اینجا بهشت نیست؟
برررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررف رویت شد،این نماد چله زمستان را در اسفندی بهاری بر شما و خودمان تبریک میگویم
همچون ندیده ها و واقعا ندیده بود
گوله برفی می پرتابانیم
تهدید میکنیــــــــــــــــــــــــــــم
و یه کوچولو ادم برفی میسازیم که اگر جایی شنید یا دید مات و مبهوت نماند
کمی آشنا باشد
خدایا نعمت هایت را بر ما کامل ساختی
شــــــــــــــــــــــــــــــــــکر
آب حیات ی را بر ما ببخش،بر کودکانمان
سپاس ت میگوییم بر انچه هست و نیست