بازی 94
فرزندم؛
قطره ها؛
همیشه اعجاب انگیزند!
آنچنانکه در کمال شگفتی...... گاه؛
تمام قدرت و هیبت دریاهایی بزرگ را
به زیر سلطه ی کوچک خود فرو می کشند؛
از آن میان؛
قطره ی نگاه و ...دریای دل
وقطره ی نان و ... دریای ایمان را
خوب به خاطر بسپار...
رضا کشاورز
ماهرخ مان ادعا می کرد روزی روزگاری ،بقول خودش فردا(روزهای قبل) او را تنها گذاشتم و گم شده
نزدیک یک گلدان بزرگ،حالا او از من ناراحت است،قراری گذاشتیم قبول کرد نقاشی ناراحتش را و جایی که گم شده بود را بکشد و کشید
شبی که گذشت برای دردانه ی خانه ی کوچک ما شب خوبی نبود،کابوسی بس بسیار کابوس خوابش را تلخ کرد و خواب ما را هم،از ترس عرق کرده بود دهانش خشک شده بود و درجا می دوید
خلاصه شبی بود.......
صبح که بیدار بود مدام از ترس دیشب و آقای ترسناک ی که خوابش را بهم زده بود میگفت؛خواستم نقاشی ترسش را بکشد اما لرزید و عقب عقب از من فرار کرد،باز هم خواستم و چنین کشید
عکس آقای ترسناک که قاب گرفته شده و به دیوار خواب ماهرخ آویزان شده
این هم اصل آقای ترسناک،مکانی که فلش اشاره دارد جای خالی دندان آقای ترسناک است
کلاه بنفش آقای ترسناک(یه خواب رنگی و شاید چند بعدی)
این که میکشد نیم تنه ی بالای آقای ترسناک است که کنده شده و افتاده زمین(تو فکرت چی میگذره من نمیدونم)
ظهر همین روز رفتیم سراغ چاپخونمون و تکنیک های جدید چاپ خونه ی ماهدخت خاتون
تق تقی های پلاستیکی محافظ وسایل خونه بسیار بدرد بخورن
اشکال هندسی برش زدیم و چنین شد
دردانه خواست در حین بازی برایش قصه ی غاز کوچولو که آموزش اشکال هندسی را در خود دارد بخوانیم و خواندیم
بعد تر رول پوشیده شده از محافظ و رنگ کردن بروش غلطکی
و هر بار محکم تر قل ش داد
بعدتر رول کاموا پیچ و رنگ و مقوا
ضرباهنگ رول محافظ و رول کامواپیچ در دستان دردانه مان روی انباشت رنگها
فیگورهای ماهرخی،در انتهای رول کامواپیچ چشمان قلنبه ی چشم قلمبه ی خانه ی ما را میبینید دقت کنید
حالا بازی های نوع ماهرخ
رنگ با مسواک
شروع افشانگری با مسواک
و آرزوی سلامتی شما