دو روز مانده به ...
دو روز مانده به دوباره دوست داشتن هااااااااا
دوباره یاد روزهای شیرین
نامه ای که دو روز قبل از تولد ماهکم واسش نوشتم
سلام خانم
امروز صبح چهارشنبه ۲۰/۷/۹۰ ساعت ۸ صبح از خواب که بیدار شدم احساس کردم باید یه اتفاقایی افتاده باشه
بابایی هم که شیفت بود زنگ زدم خونه مامانی با هم رفتیم بیمارستان
تازه بابا جون هم بود
اومدیم خونه کیف و برداشتیم و رفتیم بیمارستان گفتن زوده برو فردا بیاا
اینم از ۲۲ /۷ ای عجول خانم(بخاطر مراسم ازدواج یکم دپرس شده بودم حالم خوب نبوده همین جوری یه چیزایی نوشتم)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی