ماهرخماهرخ، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 29 روز سن داره
فردینفردین، تا این لحظه: 4 سال و 10 ماه و 15 روز سن داره
زمانی که خودم شروع کردم به نوشتن🌈زمانی که خودم شروع کردم به نوشتن🌈، تا این لحظه: 1 سال و 1 ماه و 11 روز سن داره
تولد شمار وبلاگم🌙✨️🦋تولد شمار وبلاگم🌙✨️🦋، تا این لحظه: 11 سال و 22 روز سن داره

Mahake man

🔗⛓️‍💥

بازی 106+ماهرخ از جنس خودش 8

1394/10/6 12:38
495 بازدید
اشتراک گذاری

فرزندم

هیچ چیز

جلودار همت ...و اراده ی آدمی نیست...

بر کوچکیت منگر

و همیشه ترس را

از باورهایت دور ساز...

اینکه فیلها، همیشه از موش ها در هراس اند...

یک واقعیت است ...

 

41051247476781594265.jpg;

 

ناصر کشاورز

چه طولانی نبودیم

امان از این مجازیکده های زیادی مجازی

و این وبلاگ صندوق امن خاطرات ماست

یک مجازی واقعی

حال در این باغ مجازی ها کارمان بجایی رسیده که بین مجازی ها دنبال واقعی تر میگردیم

و واقعی های واقعی را در مجازی های حبابی گم کردیم

 

اما اینجا را دوست داریم...

چند ماهی هست بازی نداشتیم نه اینکه در کارگاه مادر دختر یمان تخته شده باشد

شکل بازی ها ،تکرار در بعضی بازی ها و غرق شدن ما در آن جبهه ی مجازی، نوشتن را بر ما دشوار ساخت

آدمی کشیده از جنس زن

شاید عروس با قسمتی+18

آبان 94

50811558647854869493.jpg;

 یکی مثل خودش

26373289830408154119.jpg;

تنه ی درختی که عروس شده با کله ی گربه

09483821388728737752.jpg;

چاپ گل

گلها را میچینیم

35058913851979421521.jpg;

کنار هم مثل گل

62173859697000230228.jpg;

کاغذی رویش میگذاریم و میکوبیم با سنگی صیقلی

25365676450158558617.jpg;

میکوبیــــــــــــم

90159347747227951954.jpg;

 

و جای گل پیدا می شود

00178960107222476176.jpg;

شاهزاده کوچولو را بیادمان اورد

با نقاشی عروسی که پرواز می کند

69746138723946675595.jpg;

گفته بودیم پرنده هایی داریم خانگی اما ازاد

چه به سرشان آمد که پاره تنشان را در میاد دیوارهای سیمانی ما رها کردند و به دور دست های سبز رفتند

پر پرواز نداشت

آب و ناش دادیم

78169766126348102831.jpg;

و اهلی ما شد،و ما مسول ش

چندی میهمانمان بود بهم عادت کرده بودیم

اما مجبور شدیم به دختر نازک دلمان بگوییم پر پروازش مجال ماندنش نداد

و رفت جایی که ما دوست نداشیم

22301595191280638916.jpg;

پاییز را معنا کردیم در طبیعت

نگاهش کردیم

06220849562541143595.jpg;

غرقش شدیم

در برگریزانش

23733815702264869121.jpg;

به آغوش کشیدیمش ...

99137953300588169452.jpg;

و

کویر را معنا کردیم

87461190887832020484.jpg;

با او هم صدا شدیم

 61318596972535560737.jpg;

زبر بود

77158957939449515812.jpg;

سفره ی بازی هایمان شد

83925795955394859339.jpg;

تشنه بود

آبش دادیم ،سیراب نشد

77910405555789402894.jpg;

به شهرمان برگشتیم و هرانچه دیده بودیم کشیدیم

74195469798815431546.jpg;

در خانه ی کوچکمان

درختی داشتیم که چهار فصل را با خود داشت

همچون چروک دستان پیران ما که تمام سال ها و فصل های  زندگی را یکجا در دستان خود دارند

چنانکه در تابستان دستانشان زبر و سرد

و در زمستان دستانشان گرم و لطیف است

 

47576015980031226767.jpg;

57082294142802768520.jpg;

وقتی در حین گل بازی میوه بخوری چنان می شود که میبینید

96081043645308048632.jpg;

 

کاربرگهای آموزشی نظام آموزش و پرورش ما سر شار از فعالیت های تکراری

چنانکه با سرنگی عظیم و دزی بالا، آنچه واقعی می دانند با زبان پر زبانی به مخ کوچک فرزندان ما فرو میکنند

آن بخشی را میگوییم که مینویسند:دلبندم ،پاره ی تنم ، و ... :سایه ی هر شکل را به خودش وصل کن

و سمت چپ یا راست شکل را میکشند و طرف مقابل همان شکل را میکشند و یکدست سیاه میکنند

اما

ما کمتر دیدیم سایه دقیقا شبیه شکل باشد

در پیاده روی هایمان عبور از زیر نور تیر چراغ برق خیابانها حرفی دگر میزند و دختر ما گمراه میشودبهله

سایه میتواند چاق تر ،باریک تر 

گاهی کوتاه و گاهی بلند تر باشد و شاید اصلا شبیه شکل اصلی نباشد و ما این را طی یک فعالیت ساده به دخترمان نشان دادیم و حدس ها زدیم

ببر ی که سایه اش ما را به یاد الاغ خوب و نازنین می اندازد

55330661199080618931.jpg;

 

قئرباغه ی چشم قلمبه ای که سایه اش به گفته ی ماهرخ مان شبیه خرگوش است

 

34080069423471751999.jpg;

و خرسی مهربان با سایه ای شبیه دسته گل

82582124076511674465.jpg;

وقتی دخترمان مرد میشود و همچون مردهایی که نمیدانیم کجا دیده سر میشوید با مایع ظرف شویی

 

46163037255193471888.jpg;

 

 اولین برف را در خانه بودیم

دوست داشتیم تیوپ سواری را

 اما مجالش نبود

 چند روز بعد تر که بابای خانه میخواست برای کاشتن بذر به دامان کوه پناه ببرد

رازی شدیم و چسبیدیم،رسما اویزانش شدیم

خواستیم معنای واقعی شکرگزاری را به دختمان بیاموزیم

اگر فهمیده باشد

و به او گفتیم به شکرانه ی برفی که برای اولین بار در عمرت دیدی و طبیعت به ما هدیه داده

هدیه ای هم ما به طبیعتش میدهیم و بذری میکاریم امید انکه سبز شود

 و زمین را کند

 80449518324829494521.jpg;

در کنار بابای خانه

81867587467561901646.jpg;

 بذر را پاشید

50010124526185466718.jpg;

خاکش داد

40566892946339050819.jpg;

روی برف هایی که یخ زده بودند با انگشتان باریکش نقاشی ها کشید

97304503466686129693.jpg;

و ذوقیـــــــــــــــــــــــد

50313969619916263487.jpg;

و دوست داشت...

88884206862777657439.jpg;

چشم هایمان را باز کردیم

رد پاهای برف را دنبال کردیم

جای پای حیوانات را روی برف شمردیم

خودمان جای پا انداختیم

97378162899679024651.jpg;

 

رقص نور برف های سفید را زیر هفت رنگ نور خرشید تماشا کردیم و به وجد امدیم از این پدیده ی جدید که تا بحال ندیده ایم

47270040958654377120.jpg;

و قندیل هایی که ما را یاد ارواره های حیوانات درنده می انداخت

85566693163098315063.jpg;

 

از سقف شیروانی تا گیاهان سخت جان

37175203224492552459.jpg;

دست که میکشیدی انگار مینواختیمشان

اهنگ قشنگی داشتند

09084558327783449167.jpg;

از ما قندیل خواست

30175980248086182792.jpg;

پازلش کرد

19270665386734159823.jpg;

سفیدی برف را بوم قلم مویش کرد

94756534110864327860.jpg;

 

حیوانی که سگ بود ،ما از او ترسیدیم او از ما

گرسنه بود

نانش دادیم نخورد با خود برد

برای ...

86534377321873455285.jpg;

 طبیعت تماشایت می کند یا تو تماشایش

07089822841307989714.jpg;

و من گم می شوم در تو!

 

19750603680680551138.jpg;

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به Mahake man می باشد