بازی 71
از وقتی اون فرش عذاب تو دلم پهن شده با خودم درگیرم و درگیر
سعی میکنم جبران کنم با دخترم بیشتر وقت بگذرونم و مکالمات هر جلسه ر در قالب بازی تکرار کنم
قهرمانای کتاب دو تا خرس هستن ما هم متوسل شدیم به عروسکای خرسی ماهرخ
.
.
.
بگذریم امروز مهمانی داشتیم که از روی ساعت هر ۳۰ ثانیه الارمش فریاد بازی سر میداد
خدایش خیر دهد یکم مشغول شدیم
با هرچی که در دسترسمون بود یه مسیر ساختیم و سی دی مکالمه دخترمون پخش کردیم خرسا تو بغل و مکالمه بدو بدو جیغ و هوووووووووووووووووووووووراااا
در نوبت بعدی الارم دوستمان
مقوایی بزرگ پهن کردیم و شمای بیرونی دخترک را کشیدیم
از او خواستیم کاملش کند و او چنین کرد
لاک ناخن حتی بلوز دامن النگو و انگشتر و (با عرض پوزش ج.ی.ش که جز جدانشدنی شخصیتهای دفتر نقاشی ماهرخ هست)
عکس کامل ر میزارم به همراه دوتا از نقاشی های وااااااااااو (مورچه و پرنده)
هرچی گیرمون اومد و نیومد و ریختیم داخل کیف چشمان ماهرخ بستیم و خواستیم شناسایی کند و کرد و دوست داشت و دوست داشتیم و به به