ماهرخماهرخ، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 9 روز سن داره
فردینفردین، تا این لحظه: 4 سال و 10 ماه و 26 روز سن داره
زمانی که خودم شروع کردم به نوشتن🌈زمانی که خودم شروع کردم به نوشتن🌈، تا این لحظه: 1 سال و 1 ماه و 22 روز سن داره
تولد شمار وبلاگم🌙✨️🦋تولد شمار وبلاگم🌙✨️🦋، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 2 روز سن داره

Mahake man

🔗⛓️‍💥

شیرین شیرینای ماهرخ خانم

عزیز دلم این روزا چقدر شیرین شدی آخه   من از روز اول تولدت  تصمیم گرفتم همه ی اولینهات رو نوار ویدئو ضبط کنم تا یه سنی این کار شدنی بود و منم دریغ نکردم اما از ۱۸رماهگیت به بعد دیگه نشد که همه ی همشو ضبط کنم قولی که به خودم دادم چی؟ تصمیم گرفتم تو وبلاگت ثبت کنم اما دختر طلا سرعت شیرین کاریات اونقدر زیاده که حتی واسه ثبت تو وبلاگم فرصت نمیشه     شیرین شیرینای این چند روزت: امروز قبل از نهار بدو بدو اومدی و به آشپزخونه اشاره کردی و گفتی سوخ سوخ ،منظورت غذا بود آخ که باید میخوردمت به دلیل حجم عروسیها و اشنا شدن سرکار خانم به وسایل ارایشی امروز تافت مو ر برداشتی و وانمود میکنی ک...
11 تير 1392

سفر نامه شمال92

سلام من اومدم با هوار تا از این بوسایی که میبینین اینجا روز اولی که رسیدیم و بلافاصله پریدیم تو اب با وجود همه ی خستگیمون     اینم از روز دوم سفر و  شن بازی با بابا و ارمین و نازنین   اینجا شب دوم مسافرتمونه که رفتیم پیست رالی و من سوار این ماشید شدم و عکس گرفتم این ماشین فروشی بودااااا    اینم از بعد اظهر روز دوم  تو بازار ماهی فروشا اینم از ارمین که یه سره با هم سر جنگ داشتیم داره سنگ و گوش ماهی بمن نشون میده این لحظه صلح کرده بودیم    و اما آخرین اب بازی ما روز اخر و ...
11 تير 1392

[عنوان ندارد]

نموتونم=نمی تونم کسی اینجایه؟=کسی اینجاس؟ نه دُرُ=نداره (نیشابوری) بسته=بسته توففیی=توت فرنگی من بُلُدم=من بلدم آب باسی مخوامه بریم=اب بازی می خوام بریم چططوری=چطوری ماشاللا=ماشااالله دشننه=قشنگه سوخ=سوخت دسته=دستکش نازینا=نازنین گریه موییه=گریه می کنه دوس دارم =دوست دارم دسا میدم=غذا می دم  پو=پول دوببی=دوربین نُنُس=مگس
10 تير 1392

خبر آمد سفری در راه است

سلام   فردا قراره بریم شماااااااااااااااااااااااااال لب دریا اما من ینمه تب دارم امان از این عروسیا ،بالاخره تموم شد دعا کنین سالم برگردیم واستون از روزهای سفر و بعد سفر پست یزارم شما هم مثل همیشه نظر ندین اما من دلسرد نمیشم و دفتر خاطراتم نمیبندم و همیشه مینویسم به امید روزهای بهتر در اینده     بعد نوشت: یه روز قبل از سفر ماهرخ بردیم دکتر و معاینش کرد گفت عفونت نداره اما یه ویروس ورژن جدید وارد بدنش شده که باعث کم اشتهایی و تب و سرفه و استخون درد میشه ازش پرسیدم میشه با این حال ببریمش مسافرت گفت بهتره نرین اما اگه رفتین تو مسیر مستقیم باد کولر نباشه و دارو داد گرچه...
5 تير 1392

عروسی خاله فاطمه

بالاخره عروسی اصلی هم تموم شد. اینهمه برو بیا بدو بدو سر چند ساعت تموم شد خوشبختانه به خیر و خوشی همه چیز تموم شد اینم از ماهرخی تو عروسی یریز ریز ریز ریز قر میداد   به به ماهرخ بغل عمو حمید قهرمان قهرمانان سنگنوردی مرد عنکبوتی ایران (روز تولد ماهرخ روز عروسی ایشووووووون بود )    ...
4 تير 1392

ماهرخ و زبان بین المللی

امشب دخترم منو غافلگیر کرد   مدتی هست واسه ماهرخ دی وی دی  your baby can read خریدم اما چون دستگاه دی وی دی خوان ندارم و ماهرخ هم پای لب تاب نمیشینه نشد که واسش بزارم یه عذاب وجدانی به اندازه ی توپ بسکتبال تو ذهنم قلمبه شده بود تا اینکه امشب همین طوری واسه دور هم بودن  دهان و دست و چشم به انگلیسی بهش گفتم و نشونش دادم دیدم دخمری تکرار میکنه موس ای هن و تک به تک هم نشون میده هدفم اموزش نبود خواستم محکش بزنم اما دیدم دخمری علاقه نشون داد پس منم عزمم جزم میکنم و میرم که بازی های اموزشی زبان با دخمری انجام بدم حتما حتما حتما به قربون موس و ای ها و هند های دخمرم این ها اولین لغات اینگلیسی ماهک من بود که...
2 تير 1392

عقد کنون سحر جون

سلاااااااااااااااااااااااااااااااام از ته دل دیشب رفتیم مهمونی بازم مهمونی همیششه مهمونی مراسم عقد سحر جون و امید خاااااااااااااااااان بود جاتون خالی کلی مهمون داشتن کلی زدن و رقصیدن منم که یسره دنبال وروره جادو بودم     اینجا وروره  خانم دارن ناخونک میزنن البته با کسب مجوز رسمی از عروس خانم و اقای داماد ...
1 تير 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به Mahake man می باشد