ماهرخماهرخ، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 29 روز سن داره
فردینفردین، تا این لحظه: 4 سال و 10 ماه و 15 روز سن داره
زمانی که خودم شروع کردم به نوشتن🌈زمانی که خودم شروع کردم به نوشتن🌈، تا این لحظه: 1 سال و 1 ماه و 11 روز سن داره
تولد شمار وبلاگم🌙✨️🦋تولد شمار وبلاگم🌙✨️🦋، تا این لحظه: 11 سال و 22 روز سن داره

Mahake man

🔗⛓️‍💥

بازم من و دردونم

1392/4/25 16:48
140 بازدید
اشتراک گذاری

عزیییییییییییییییییییییییییییییییییییز منی

 

دخترم قند و نباتم

عزیزم  خیـــــــــــــــــــــــــــــلی خوبی

خیلی خــــــــــــــــــــــــــــــــوب که تو ر دارم

مدتی هست که دوست داری مثل مامانا برخورد کنی گاهی با یه فیگور خاص میشینی و لبخند ملایمی رو لبای کوچولوت هست انگار  که چندین سال سن داری ،از منم خانم تر

گاهی با یه حسی با گوشی حرف میزنی که انگاری داری  یه قرارداد چند میلیاردی میبندی

مدتی هم هست که شدی مامان عروسکات مثل مامانای  با تجربه شیرشون میدی میخوابونیشون رو بالشت میزاری راه میبریشون بهشون  غذا و اب میدی واسشون قصه می خونی

میندازیشون بالا و میگی خدا خدا

ای بابا

همین که من میرم دنبال کارای خونه شما هم بدو بدو از من سریعتر

اینم نمونش

91969127223583205646.jpg

 

تازه جارو برقی و ... هم بماند

بماند که لباس میشوری، فقط واسه اینکه بچرونیش و اباش بریزه رو زمین 

 خیلی آرومی 

خیلی خانمی

شبا خودت بدون نیاز به من میخوابی ظهر م همین طور

خودت غذا میخوری شبا از خواب پامیشی و منو اروم بیدار میکنی میگی اب میخوام با اینکه خوابی بازم خودت لیوان دست میگیری و اب میخوری

تقریبا جیشت میگی جز وقتایی که گرم بازی هستی که اونم من یاداوری میکنم

وقتی جیش داری میدویی سمت دسشویی و میگی اینجا اینجا

گاهی میای بغلم میکنی میگی دوست دارم با اون لهجه ی نازت

غذا ت که تموم میشه میگی الهی شکر و  مرسی منموم یا دَست درد نَکنَ

گاهی تو جواب خودت مبگی:نوش جا

هرچی بگم واسم بیار میاری،مثل کنترل بالشت چادر و ....

عزییییییییییزم وقتی صدات میزدیم میگفتی ها! و نمیگفتی بله

این روزا وقتی صدات میزنم و میگی ها بی توجه بازم صدات میزنم و تو ۳ تا ۴ بار میگی ها!

و بالاخره تسلیم میشی و میگی بله بله قربون بله هات

یه نمه رو وسیله هات حساس شدی البته از وقتی بچه های بزرگتر از خودت مثل زهرا یاسین یا هدیه و ارمین وسایلشون بهت نمیدن تو هم همین طور شدی

از یاسمین کوچولو هم که در میری هی میاد بغلت کنه تو فرار میکنی

عزیزم این روزا و آینه با دوست خیالیت حرف میزنی

با یه دوست تو بازیات دعوا میکنی میخندی

راستـــــــــــــــــــــــی

به هیچکس اجازه نمیدی صندلی جلو  ماشین بشینه حتی مامان جونی

فقط من میتونم بشینم اونم با یه نمه ترشرویی شمااااااا

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به Mahake man می باشد