بدون عنوان
چطور می شود بین آهن و سیمان و سنگ از جنس آب بود؟
چگونه میتوان در سنگینی فلزات از نرمی پنبه گفت!
آیا خانه های امروزی بوی آرامش دارند؟!
آیا دیوارهای سر به فلک صدای مهربانی دارند؟!
اگر ارامش زمین خواهم از آبی بیکرانش محرومم
آگر چشم هایم آبی بی انتهایش را بخواهد از ارامش زمین بی بهره می مانم
این چه بی رحمی ست بر ما و کودکان ما
بعد نوشت1:
باران های بهاریمان فراوان بود شکر خدا
بعد از هر باران پای برهنه به حیاط و در نهایت کوچه میزدم دنبال رنگین کمان ،که ببیند دختر خانه مان
اما این سر به فلک کشیده ها بیشتر از یک کف دست آسمان را بما نمیدادند
بعد نوشت2:
کاش چوپان بودم آسمان و زمین و ...از من بود خواه پوستین بر تنم،خواه گیوه بر پایم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی