چندی نبودندی
چند روزی نبودیم
خیلی قبل تر از به صدا درآمدن ساعتمان دلمان بر ما مشت میکوبید،دست و پایش تنگ شده بود
جایی برای دوری و تنهایی نداشت
خواستیم دلتنگمان را وارسی کنیم تهران را بهانه کردیم آماده و چمدان بسته
بلیطهای پیش فروش شده راه را بر من و دخترک بست
له شدیم زیر لگد مال دلمان
عزم مشهد کردیم و رفتیم
زیارتم رفتیم جای همه خالی(یه عصر بارونی یه نفس عمیق،دمش با چشم بسته بازدمش با چشم باز،چشم که باز کردیم زردی گنبد و نم بارون و یه نمه مه )
چند روزی آنجا ،با کسب اجازه از دلتنگمان که حالش بهتر بود برگشتیم
گفتیم ماهرخ مان هم به کامپیوتر دستی رسانده و کارهایی میکند
البته بدون دخالت ما
و بهتر از ما پیش میرود
عجب وولوولکی دارد این سیستم عجیب قرن 21 هم بر ما ،هم بر فرزند ما
اثار وول زدن وولوولک در غیاب ما بر جان ماهرخمان
اولین باری که دردانه مان دستی به نرم افزار paint رساندن
7 روز بعد که 4 روزش نبودیم
و خانه ای که هیچ وقت بر برگ دفتر ندیدیم بگمانمان نمتواند خانه بکشد
امان از این وولوولک قرن21
بعد نوشت:
به سفارش دوستی از دنیای واقعی آهنگ وبلاگ را که بسیار دوست داشتیم تغییر دادیم
امیــــــــــــد انکه پسندتان شود