اولین خواب ماهرخ
عزیزم امروز که مشغول کار بودم متوجه سکوت خونه شدم و دلم لرزید که الان یه صدا میاد یا با یه صحنه روبرو میشم
و این سکوت منو یاد ارامش قبل از طوفان میندازه
(وقتی همه چی ارومه یعنی شما داری یواشکی شیطونی میکنی)
پاورچین دنبالت گشتم اومدم تو اتاق دیدم رو تخت خوابت برده
بعد از سه ساعت خواب بعداظهر وقتی از خواب پاشدی دوون دوون اومدی پیشم و گفتی تسییییییدم تسیییییدم و پریدی بغل من
ازت پرسیدم خواب دیدی ؟گفتی اره هااااااااااااااااااااااااا!!من یه چی گفتم اما شما خواب ببینی؟؟؟یادت بمونه!!!بخوای تعریف کنی!!!!
ازت پرسیدم چی خواب دیدی؟
اول گفتی:گوباگه اومد دس من مش کدد ایججوری
و دستات مشت کردی و کنار هم فشار دادی
دوباره پرسیدم چی خواب دیدی همین و تعریف کردی اما اینبار موچچه دستت ایججوری کرد
اما حسابی ترسیده بودیاااااااااااااااااااااااااااا
دردونه ی من قربون خوابای عجیب و غریبت بشم من