ماهرخماهرخ، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 29 روز سن داره
فردینفردین، تا این لحظه: 4 سال و 10 ماه و 15 روز سن داره
زمانی که خودم شروع کردم به نوشتن🌈زمانی که خودم شروع کردم به نوشتن🌈، تا این لحظه: 1 سال و 1 ماه و 11 روز سن داره
تولد شمار وبلاگم🌙✨️🦋تولد شمار وبلاگم🌙✨️🦋، تا این لحظه: 11 سال و 22 روز سن داره

Mahake man

🔗⛓️‍💥

بازی97

فرزندم همیشه روشنایی به معنای پایان تاریکی نیست گاهی هزار سپیده طلوع می کند... آدمی همچنان در ظلمت شب گرفتار است! چراغ اندیشه را همواره روشن نگهدار... مدتهاست با ریاضی بیگانه شدیم جز کتابهای کار،خواستیم جبران کنیم،بی حوصله و ایده! دردانه مان مثل همیشه مشغول خوردن پسته بود،خورد و تمام شد،بر ما خیره،که؛چه کنیم آبرنگمان را اوردیم و جعبه ی جادو و ... رنگیدیم و رنگیدیم،این رنگارنگی چه شوری دارد و انرژی بی پایان شانه تخم مرغ را هم ... و دسته بندی رنگها و شمارش  بعدتر... یک سال است رول دستمال توپی جمع میکنیم پس باید بکار میگرفتیم شان،و گرفتیم! ...
20 بهمن 1393

بازی 96+از جنس خودت3

فرزندم؛ چرخ دنیا اگر بکامت نگشت، دل آزرده و غمین مباش فقط کافی ست که... چون کودکی هایت؛ خالص و بی غل و غش باشی اینگونه با پای پیاده و یک چوب دستی هم می توان، چرخ دنیا را به چرخ واداشت   اکواریوم ماهی ساختیم،از عید گذشته ماهرخ هر چند روز یک بار با ابروان گره زده و خشم در صدا رو به بابای خانه ی ما:بابا ماهیام بردی تو استخر ولشون کردی منم ازت ناراحتم(ماهی های عید گذشته) ما هم آکواریومی دست و پا کردیم شاید از ناراحتیش بکاهد جعبه ی مناسبی را با آبرنگ رنگید با فوم هنر نمایی کردم من من من و دردانه چشم هایش را چسباند این هم پایان نه چندان جالب اما دوست داشتنی ...
20 بهمن 1393

بازی94

ماهدختمان همچنان می کشد خانه ،عروس، بستنی قیفی، پیرمرد، پیرزن و ...  اینجا عروسی داریم که به جای دسته گل،کدوتنبل بدست گرفته،واللا      اینهم دیگ اشکنه ماهرخ مان   سرمان مثل قطاری که به ایستگاهی میرسد سووووووووووووت می کشید دوستی پیشنهاد حنا و جوانه ی نخود و ... دادن،خدایشان راضی باشد انجام دادیم خوب بود تیری به دو نشان  ماهرخ و جوانه های نخود که هرروز بررسی میشدن و رسیدگی     سفره ی سفیدمان کوچک شده باید بزرگش کنیم یا از هر طرف کــــــــــــــــــــــــشش دهیم  تاس میدرستد با مکعب های چوبی    ...
20 بهمن 1393

روح+بازی 91 و 92 و جمله واره13+یارمهربان2

  داخل بدن تاریک است و آدم می تواند از بالای آن ،به بیرون نگاه کند   برای آدم های دیگر،ما هم آدم های دیگریم.ما به یک زندگی عادت کرده ایم.زندگی خودمان،که فقط به نظر خودمان طبیعی می رسد... ما خیلی کم در باره ی زندگی خودمان می دانیم.حرف زدن درباره ی دیگ زودپز خانواده ی ونگر ساده تر از حرف زدن در باره ی خودمان است.پدر می گوید ما که نمی توانیم بینی خودمان را بو بکشیم...       ما که نمیتوانیم با آنچه که هستیم خیلی فرق داشته باشیم.ما فقط می توانیم از لباسهایمان بیرون بیاوریم.از پوستمان که نمی توانیم... کتاب: حقیقت دارد من یک فیلسوف کوچکم کتابخانه کوچک ماهرخ &n...
20 بهمن 1393

بازی 82

 بمناسبت روز آتشنشان جشنی برگزار شد و ما هم شریک شادی بابای خونه و دوستانش شدیم   بابا، دوست خوبای بابا روزتون مبارک همیشه سلامت باشین   مسابقه طناب کشی و اولین تجربه شرکت  ماهرخ تو مسابقات گروهی و گرفتن جایزه بود  نقاشی با جایزه ها دفترـمدادرنگی ـ راکت و توپ تنیش رفتیم کنار استخر های کم اب (کم شده قبلا خیلی پر بود بهله :(  ) تماشای ماهی های بزرگ ،مار آبی،غاز و بهترین قسمت انداختن سنگ تو آب و بقول ماهرخ:شاللللللاپ بمناسبت روز آتشنشان مسابقه ی بادبادکهای دست ساز را ترتیب داده بودن ما هم شرکت کردیم و ساخ...
7 مهر 1393

بازی 82

در ادامه تکمیل پست بازی 71  و فعالیت دیشب گروه سبزمان (سفیران سبز)   ماهرخ تو تجربه های قبلش و گروه این بازی انجام داده بود اما راضی نبود کاملا مشخص بود البته بجز اولین تجره بازیش کار شب گذشتمون ناقص موند تصمیم گرفتم اینجا تکمیلش بزارم و اینکه بالاخره دخترم راضی شد به تمام ارزو هاش رسید ارزوی ارایش کردن، دوختن با نخ و سوزن واقعی، لاک زدن ،کفش پاشنه بلند، چین چین دامن و... عکسها ادامه مطلب انواع سفارشات پذیرفته میشود عروس خود را بما بسپارید   سفارش دوخت به بهترین شکل ممکن این همون بهترین شکل ممکنه  واللا قرار بود یه خط صاف برش بزنه کمانش سراغ ا...
1 مهر 1393

بازی78

۸ گزینه روی میز گذاشتیم از انواع و اقسام مختلفش یه دور مرور کردیم و یواشکی یکیش کش رفتیم و دخترکمان گزینه مفقود را  نام برد و ما ر ذوق ...کرد   با کارتهای مصور هم این کار را انجام دادیم تا ۱۲ کارت را درست جواب میداد اما ۱۵ تایش را نتوانست درس اول ترم دوم زبان درمورد اب و هوا بود بارانی برفی و افتابی هر سه حالت را با نهایت تلاش و اوج زیبایی بر مقوا پیاده کردیم پسندشان نشد اینچنین فصل زمستان را ساختیم با ادم برفی و اکریلهای نقره ای داخل شیشه شیشه را که فوت میکند اکریلها بمانند برف پخش هوا میشود و سر و صورت دخترک براق میشود  ...
27 مرداد 1393

بازی 76

 بابای خانواده از کوه پرهای قشنگی اورده بود   فک کردم میشه با اونا واسه ماهرخ  بال درست کنم که تعدادش کم بود یکار دیگه کردیم از استعداد نداشته نقاشی مون بهره جستیم و این اثر خارقالعاده ر خلق کردیم بعله!!!!!!!     با چسب پرا ر چسبوند جای پر پرنده اینم کاری مشترک از من و دردونه ی من بعد تر نفری دو تا پر برداشتیم و مثل پرنده ها پرواز کردیم پریدیم ارتفاع گرفتیم مث پرنده ها به زمین نوک زدیم و غذا  خوردیم واااااااااااااای نفسم برید نقاشی روی سنگ های صاف و صیقلی که بابای خونواده از شمال آورده     اینم یه ...
13 مرداد 1393

بازی 73

نقاشی روی پلاستیک فریزر بادکنک و ... سوراخ شدن و ترکیدن و به به..... کم کم ک دخترک را با سیستم های امروزی آشنا میکنیم بعد از سه سالگی مفید است البته سرعت اشنایی دخترمان را با سرعت اینترنت تنظیم کردیم و عجله ای نیست این اولین بازی کامپیوتری دخترمان است خدایش پدر ویندوز ویستا را بیامرزد ما که دستمان خالی تر از تهیس مدتیس  فقط پست بازی داریم وانچنان بر ما نمیچسبد اینترنتمان همچنان در چاله گودال است و ... وقتی جایی به اینترنت میرسیم همچون گنج یافته ها زود .تند. سریع سراغ گوشی رفته و عکس میگذاریم از احساساتمان، سخنوری هایش، روزانه هایمان در گوشی هیچ نداریم در ذهن هم آلزایم...
12 تير 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به Mahake man می باشد