جمله وار 18 +دیالوگ 14
وقتی دخترمان میخواهد گرمای باور نکردنی ظهر زمستان را از پشت شیشه ماشین برایمان بازگو کند
آسمون لیزه
آفتاب سر میخوره میاد روی ما
و ما نمیدانیم نورش هم از جنس خودش هست که سر میخورد از اسمان لیزو
یا خورشیدش از جنس نور است
کدام جز است،و کدام کل؟
که اگر چنین باشد خدایا ما از توییم یا تو از ما
از کجا سر خوردی و افتادی درون ما
بعد نوشت با تاخیر:
ماهزخ:مامان من کی بزرگ می شم
مامان:کم کم بزرگ می شی
ماهرخ:شما چطور بزرگ شدین؟
مامان:کم کم بزرگ شدیم
ماهرخ:تا کجا میرین(قدتون)؟
مامان:از این بزرگتر نمی شیم فقط سنمون زیاد میشه
ماهرخ:مثل کو ه ها
و دخترمان نمیداند گذر روزها قد کوه ها را رفته رفته آب میکند و سنشان را زیاد
همچون ما
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی