ماهرخماهرخ، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 9 روز سن داره
فردینفردین، تا این لحظه: 4 سال و 10 ماه و 26 روز سن داره
زمانی که خودم شروع کردم به نوشتن🌈زمانی که خودم شروع کردم به نوشتن🌈، تا این لحظه: 1 سال و 1 ماه و 22 روز سن داره
تولد شمار وبلاگم🌙✨️🦋تولد شمار وبلاگم🌙✨️🦋، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 2 روز سن داره

Mahake man

🔗⛓️‍💥

شهر دور

1393/11/20 12:53
202 بازدید
اشتراک گذاری

 

دوست دارم و قبل تر دوست می داشتم در شهری که نه؛در دوری خانه ای داشتم همسایه صحرا ،هم کوچه دشت،نزدیک میدان دریا،همجوار بلندای درختان، بر جاده ی آب قدم می گذاشتم از پل سنگ می گذشتم

روی بام کاهگلی می نشستم و دوستی طلوع و قهر غروب را بر گنبد خانه های شهر دور می دیدم

دوست داشتم دیوار های کاهگلی را که با هر سال عمر صاحب منزل پیر می شد،آب میشد

نمی خواهم شهری را که رفلکس شیشه هایش چشمم را بیشتر از افتاب صلاة ظهر مرداد می زند

کاش در شهرم فلزی نبود و بودن های بسیارش نبود

من سیب کرم خورده ی شهر دورم را می خواهم،نه سیب سرخ و براق واکس خورده ی دست بشر را

 در شهر دور سنجش و تست نیست،فرم و شکل نیست،بزرگی آدمی در خطوط افقی و عمودی دیده نمیشود

هیچ میدانی برای جولان دادن ندارد میدانش دریای بزرگیست که هر ادعا را به قعر خود می کشد

در شهر دور کودکانش با بوی دیوار آب رفته کاهگلی نفس میکشند

بر جوی روان خواب از چشم می برند و دست و روی می شویند

در شهر دور کفش نیست کودکانش پای بر سنگ و آب و خاک و خار میگذارند

زبری را بر سایه ی نرمی تجربه می کنند

در شهر دور بویی از مداد و دفتر و ...نیست

طراوت تجربه هست،گل تجربه است،نهال تجربه است،آب و خاک،شمس و قمر،نقره ی ستاره ها در تاریکی شب،گنبد کاهگلی،میوه ی نارس باغ،پونه سبز کنار چشمه ی آب

در شهر دور کتاب نیست؛نگاه هست

قانون جذب در هر نگاه پرورش میابد

قانون تعادل در هر نگاه پرورش می یابد،آنزمان که خورشید در گذر است ،آسمان در چرخش،سایه ها در حرکت

در شهر دور جنگ دیروز و امروز نیست،کهنه با نو نمی جنگد

آفتابش دیرتر میرود

شهر دور برای من زیباست

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به Mahake man می باشد