دیالوگ1
من:ماهرخ بابا کجارفته؟
ماهرخ:کار
من:چی بیاره؟
ماهرخ:پول
من:چی بخریم؟
ماهرخ:شیر،ماس،بتنی،اوله
*************************
من:ماهرخ نکن دست نزن این کار خوبی نیس!
ماهرخ:تاتا عباسی خدا منو نناسی بدل بابا بناسی(کلا بحث عوض میکنه و به کارش ادامه میده)
من:ماهرخ من با شمام حواسم بهت هستااااااااااا(یکم روش تاثیر میزاره)
ماهرخ:در مرحله اول چشاشو ازم میدزده واسه ۳ دقیقه در نهایت بدو بدو در روووووووو
*******************************
امشب با مامان جونی و ماهرخ رفتیم بازار
منو ماهرخ کنار ماشین منتظر مامان جونی بودیم که من خسته شدم و رو جدولا نشستم ماهرخ هم سوار کالسکه بود
ماهرخ:مامان پاشوووووو نشین!!
من:چرا؟
ماهرخ:اوججا خاتیه.صدلی ماشین بیشین
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی