ماهرخماهرخ، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 29 روز سن داره
فردینفردین، تا این لحظه: 4 سال و 10 ماه و 15 روز سن داره
زمانی که خودم شروع کردم به نوشتن🌈زمانی که خودم شروع کردم به نوشتن🌈، تا این لحظه: 1 سال و 1 ماه و 11 روز سن داره
تولد شمار وبلاگم🌙✨️🦋تولد شمار وبلاگم🌙✨️🦋، تا این لحظه: 11 سال و 22 روز سن داره

Mahake man

🔗⛓️‍💥

بازی 79

ماهرخ علاقه زیادی به استفاده از وسایل برقی داره گفتیم منعش نکنیم تنهایی مشکلی درست نکنه به کنجکاوی و خواستش احترام گذاشتیم و با کمکش زردچوبه و ادویه سیاه پودر کردیم وقتی دستگاه میلرزید دوست داشت و سرش روی خوردکن میزاشت و به به ادودیه و زردچوبه ها ر بو کشید و بینیش سوخت آب هویج گرفت قربونت که وقتی تمرکز میکنی زبونت میزاری بین لبات بعد از سر کشیدن آب هویج بادکنک به کمرش بستیم و یکم ماشین عروس شد و راننگی کرد خواستیم دخترمان از هر دو دست استفاده کند دنبال بازی هایی هستم که هر دو نیم کره را درگیر کند لطفا راهنمایی کنید ...
12 شهريور 1393

بازی 76

 بابای خانواده از کوه پرهای قشنگی اورده بود   فک کردم میشه با اونا واسه ماهرخ  بال درست کنم که تعدادش کم بود یکار دیگه کردیم از استعداد نداشته نقاشی مون بهره جستیم و این اثر خارقالعاده ر خلق کردیم بعله!!!!!!!     با چسب پرا ر چسبوند جای پر پرنده اینم کاری مشترک از من و دردونه ی من بعد تر نفری دو تا پر برداشتیم و مثل پرنده ها پرواز کردیم پریدیم ارتفاع گرفتیم مث پرنده ها به زمین نوک زدیم و غذا  خوردیم واااااااااااااای نفسم برید نقاشی روی سنگ های صاف و صیقلی که بابای خونواده از شمال آورده     اینم یه ...
13 مرداد 1393

بازی 71

از وقتی اون فرش عذاب تو دلم پهن شده با خودم درگیرم و درگیر سعی میکنم جبران کنم با دخترم بیشتر وقت بگذرونم و مکالمات هر جلسه ر در قالب بازی تکرار کنم قهرمانای کتاب دو تا خرس هستن ما هم متوسل شدیم به عروسکای خرسی ماهرخ . . . بگذریم امروز مهمانی داشتیم که از روی ساعت هر ۳۰ ثانیه الارمش فریاد بازی سر میداد خدایش خیر دهد یکم مشغول شدیم با هرچی که در دسترسمون بود یه مسیر ساختیم و سی دی مکالمه دخترمون پخش کردیم خرسا تو بغل و مکالمه بدو بدو جیغ و هوووووووووووووووووووووووراااا در نوبت بعدی الارم دوستمان مقوایی بزرگ پهن کردیم و شمای بیرونی دخترک را کشیدیم از او خواستیم ک...
31 خرداد 1393

گردون زندگی

این چرخ فلک که ما در او حیرانیم   فانوس خیال از او مثالی دانیم خورشید چراغداران و عالم فانوس   ما چون صوریم کاندر او حیرانیم         یاد باد آن روزگاران یاد باد ...
15 ارديبهشت 1393

بازی۶۳

یه برنامه بیرون شهر کوچولو   هدف: ماهرخ ازادی هرجا بری هرطور راه بری و نگاه کنی حشرات گلای کوچولو سنگ و اب و .....     ........ریز ریز ریز ....... کنار استخری نشستیم و باز یادمون اومد از لیست بازی هایی که شرایط خاص میخوان از یه همچین ابگیر بزرگی نمیشه گذشت قا‏ ‏یقی نه قایقها ساختیم‏ د‏ر ‏ابعاد‏ ‏ ‏مختلف‏ و ا‏‏نداخت به‏ ا‏ب با دستان کوچک فوت میکرد و کمک میکرد به سفر نا معلوم  قایق های کاغذی دیگه نمیگیم پیک نیک والا که شده گردش علمی به یاد سفرهای علمی زمان خودمون ...
27 فروردين 1393

بازی61

دوتا مهمون کوچولو داشتیم   واسه یه روز کامل سرگرم کردن بچه ها تو شب سخت میشه هااااااااااااا اما اندیشیدم و بازیهای دسته جمعیم رو کردم سواستفاده از حضورشون (چشمک)     چه هیجانی داشت حتی واسه خودم ممنونم ازت واسه این دوباره هااااااااااااااااا       با عشق تقدیم تو باد ...
27 فروردين 1393

بازی 54

توپ بازی و نشونه گیری بازم هماهنگی چشم و دست توپا ر مینداخت تو سبد و میشمردیم کلی تشویق و جیغ و دست و هورا     قانونمندی: باید پشت خط وایستی برو عقب        نشونه گیری واسه ریختن چوبا     ...
6 بهمن 1392

یه روز از همون روزا

آدمیزاد دیگه! یه روز از دنیا گریزون ناله کنان  پست میزاره یه روز روی خوش دنیا ر میبینه و بازم گله از روزی که با ناراحتی گذشت میکنه که!!! ای واااااااااااااااااااااااااای بر من ،حیف اون روز نبود که به من بد گذشت حیف اون روز با اون همه لطف که نادیده گرفتی اما گذشت و از دست رفت به امید روزایی که بیشتر قدر لحظه ها ر بدونیم و اما از روزی که به ما خوش گذشت امروز با دختری و آقای همسر رفتیم بیرون ماهرخ کلی اب بازی کرد چشش که به آب میوفته نمیتونه خودش کنترل کنه هر طور شده خودش میرسونه به آب     دخترکمان بر فراز سنگها فقط برای اثبات وجود خون سنگ نوردی در رگهایش امروز ب...
1 شهريور 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به Mahake man می باشد