گرم نه!!داغه
سلام
از تهران پست میزارم در اوج بی حوصلگی و بیکاری
ماهرخ و خاله زهرا دارن میترکونن از در و دیوار بالا میرن گاهی با هم خوبن که خیلی کم پیش میاد گاه گاه همیشه با هم در میوفتن
دیشب با هزار امید رفتیم بازار ،بماند که یه ایستگاه اشتباه رفتیم و کلی پیاده راه رفتیم اما منظره بدش اونجا بود که بازار تعطیل بود :))))
دیروز ماهرخ خیلی اذیت شد و منم اذیت کرد آخه دچار یبوست شده بود
کلی دارو و درمان یک ساعته و در نهایت جواب گرفتم
آخییییییییییییییییییییییییییش
تو این سن و تو این هوا یبوست شیوع پیدا میکنه مخصوصا واسه بچه های زبر 5 سال
پست بعدی میزارم واسه همین خاطر
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی