دوباره برگشتم با باد غمی که در دلم میگذرد
درودی دوباره
دوباره برگشتم .
انگار یه حس عجیبی دارم .
انگار این دنیا بدون وجود تو برایم غریب است.
در اتاقت را باز میکنم
نسیمی از عطر خوش بویت بر روی صورتم می وزد.
انگار که خاکستری از غم بر روی قلبم میریزند .
نه.......
من به خودم قول ۳۰ سال دیگ رو داده بودم نه الان
سعی میکنم ادامه بدم.
دوست ندارم خیلی بحس رو غم گین کنم بریم سراغ خبرای خوب خوببببب🥹
خوب زهرا(خاله ام) که خبر نداره تا ۴۰ م هم احتمالا بهش نگیم
چون قسمت نرم جم جمه اش ضربه خورده و ضربه بدی بهش میخوره و بهش نمیگیم
مادر بزرگم یکم حالش بد تره
۱ پاش یک پلاتین داره و بخیه
۱ دستش ۲ پلاتین داره و هنوز تکون نمیخوره ولی دکتر گفته اوکی میشه
یه دست دیگش هم ۱ پلاتین داره
خدارو شاکرم شما رو دارم❤️
من شدم مراقب مادر بزرگم براش میوه میارم . کمپوت میارم. میوه میارم.شربت میارم و.....
راستی غذاش رو هم میدم
هوس شیرینی کردم زنگ زدم مامانم بهش گفتم.
گفت باشه میخرم
اومد برام دنات و شیرنی خرید
عاشق این منظره هستم چراغ های رنگی
رنگی هستم.
امشب هم شب اینجا میخوابیم
من که چند شبه اینجام❤️
به امید روزای خوب تا بعد💚💚
پیروز باشید⚘️